هموطن آنلاین -در نشستي كه عصر ديروز (يكشنبه، چهارم تيرماه) در بنياد فرهنگي جمشيد و با موضوع «مصادره مفاخر ايراني» برپا شد، بقايي ماكان به سخنراني درباره مصادره سنتها، آيينها و چهرههاي فرهنگي ايراني پرداخت و در ابتد با اشاره به معني لغوي كلمه مصادره توضيح داد: مصادره در اصطلاح يعني اينكه يك دولت چيزي يا مالي بدون صاحب و بلاتكليف را اخذ كند، آن را مال خودش كند و در اين بين هم كسي نيست كه به آن اعتراض كند.
اين پژوهشگر ادامه داد: نمونه بارز اين مصادره كه حداقل در يك قرن اخير شاهد آن بوديم، قرارداد 1919 است كه بين وثوقالدوله و دو كشور روسيه و انگليس بسته شد و به موجب آن، بخشي از شمال ايران زير مهميز روسها رفت و بخش جنوبي نيز به انگليسها تعلق گرفت. اين زماني است كه تمام شبه قاره استعمار ميشد؛ ولي خوشبختانه در ايران اين قضيه به همين مقدار اكتفا پيدا ميكند. در همين زمان است كه بسياري از نويسندگان و متفكران سر به اعتراض برميدارند. نمونه بارز اين افراد هم ميرزاده عشقي بود كه در نهايت نيز سرش را براي عشق وطن به باد ميدهد.
بقايي سپس با اشاره به مصادره در زمينههاي فرهنگي و نمود آن در زمان حمله اعراب، ريشههاي فلسفه در غرب را از آن ايرانيان دانست و گفت: «مُثُل افلاطوني» آن چيزي است كه بدون مأخذ از زرتشت مصادره شده است. اين همان چيزي است كه در آيين زرتشت به آن «فروهر» ميگويند. «فروهر» روح نيست؛ خود و نفس است و به اين معني نيرويي پيشبرنده است كه ميتواند با تقويت آن، جهان و منش خود را گسترش دهد و آن را به همه جهان بگستراند.
اين نويسنده و پژوهشگر با بيان اينكه در سه چهار دهه اخير مصادره آيينها و سنتهاي ايراني شكل تازهاي پيدا كرده است، اظهار كرد: در اين چند دهه شاهديم كه آدمها را ميدزدند؛ كشورهايي كوچكي كه تا چند دهه قبل از چند روستا تشكيل شده بودند، حالا مدعياند كه بابك و نظامي از آنِ آنها هستند. براي آنها مجسمه ميسازند و يا ديوان نظامي را به زبان خود در كشورشان منتشر ميكنند. مثلا امروز در تلويزيون به عيان گفته ميشود كه زبان فارسي، زبان جهنميان است و اين خيلي عجيب است. بنابراين وقتي كشورهاي همسايه ميبينند در كشور ما چنين سرمايهاي بيصاحب مانده است، مثل گرگ كمين ميكنند تا آن را به نام خود كنند؛ مانند كشور غربي ما كه براي روز مولوي همايشي به راه مياندازد و در آن 800هزار نفر را دعوت ميكند؛ به گونهاي كه در آن روز قونيه در حالت انفجار قرار ميگيرد و اينجا هم براي اينكه بگويند ما هم كاري در اين زمينه انجام دادهايم، در يك مركز اجلاسي برگزار ميكنند و چند نفر را هم دعوت ميكنند. همين است كه ميراث فرهنگي ما مانند تخت جمشيد به علفزار تبديل شده و يا روستاييان سنگهاي معبد آناهيتا در كنگاور را براي خانهسازي تكه تكه ميكنند.
او با بيان اينكه پس از شخصيت بزرگ فردوسي، ما شخصي بزرگتر از دهخدا نداريم؛ اما در كل خيابانها، كوچهها و پسكوچهها، حتا يك پسكوچه به نام او نامگذاري نشده است، اظهار كرد: مديريت فرهنگي ما قابل انتقاد است. اين را كه تيراژ كتاب به 500 نسخه رسيده، به چه كسي بايد گفت؟
اين اقبالشناس در بخش ديگري از سخنانش به جملهها و شعرهايي از اقبال لاهوري درباره ايران و زبان فارسي اشاره كرد و گفت: اقبال هم به تأكيد ميگويد كه من اميدم ايران است.
او افزود: برخي براي اينكه براي خود هويتسازي كنند، حتا اسمهاي جغرافيايي ما را نيز دزديدند و ميخواهند نام خليج فارس را هم تغيير دهند و نام تحريفشدهاي بر آن بگذارند؛ در حاليكه نام خليج فارس در كتيبههاي كوروش به صورت يك نمونه مستند شده است و در آنجا كوروش ميگويد كه درياي پارس از ميان ايران ميگذرد. حال اين كشورها با قدرت پول، نشنال ژئوگرافي و بسياري از رسانههاي غربي را خريدهاند تا از نام جعلي ديگري به جاي خليج فارس استفاده كنند. گوگل نام خليج فارس را حذف ميكند و روزنامهاي مانند واشنگتن پست به جاي خليج فارس، كلمه خليج را به كار ميبرد. در همين تهران آژانس مسافرتي به نام خليج وجود دارد كه شرمآور است و كسي نيست كه به او بگويد كدام خليج؟ همه اينها باعث شده است كه جوانهاي ما هويت خود را از دست بدهند و ريشه آن در همين مسأله است كه ما نتوانستهايم از سرمايههاي فرهنگي خود استفاده كنيم.
او در ادامه عنوان كرد: كتابهايي عليه هويت ايراني، فارسي و فرهنگ ايران باستان منتشر ميشود و در اين كتابها، ايرانيان باستان را مشتي مردم وحشي، بيسواد و غيرمدني معرفي ميكنند؛ بنابراين مصادرههاي فرهنگي بيجهت نيست؛ چرا كه زمينه آن آماده است.
بقايي ماكان گفت: چندي پيش، يك فيلسوف مراكشي گفته بود كه ايرانيان داراي فلسفه نيستند و آنچه فلسفه اسلامي خوانده ميشود، خاص اعراب است و هر چه را كه ايرانيان ميگويند، از اعراب گرفتهاند.
او همچنين با بيان اينكه خيلي از فلسفههايي را كه در فرهنگ ايراني وجود داشته است، غربيها مصادره و به نام خود كردهاند، گفت: در غرب ميگويند اولين كسي كه گفت، آگاهي توانايي ميآورد، فرانسيس بيكن است؛ در صورتي كه 200 سال قبل از آن، فردوسي گفته بود، توانا بود، هر كه دانا بود.
او با بيان اينكه در حال حاضر كار فرهنگي ما مانند فروش زعفرانمان در دنيا شده است، عنوان كرد: در تمام فرهنگهاي موجود در دنيا وقتي كه مقابل نام ابن سينا ميرسيم، ميبينيم كه نوشتهاند فيلسوف عربي و با اين حال از سوي مجامع و محافل رسميمان حتا يك اعتراض هم صورت نگرفته است. همينطور است نامهاي ديگري چون مولوي و يا فيزيكداني به نام ابن هيثم داشتيم كه در ايران تا به حال يك كتاب هم درباره او تأليف نشده است؛ در حالي كه در رم تا به حال دو بار براي او همايش گذاشته شده است.
بقايي با بيان اينكه آسمان پرستاره فرهنگ ايران فقط ماه و زهره ندارد كه بايد آنها را كشف كرد، اظهار كرد: اشكال ما اين است كه در طول تاريخ، دستگاه فكري ايجاد نكردهايم. تنها كسي كه در اين زمينه كاري انجام داد و يك دستگاه فكري به وجود آورد، سهروردي بود و ديگران انديشههايشان را به صورت پراكنده منتشر كردند. در حاليكه در غرب براي هر انديشهاي نظريهپردازي ميكنند و دستگاه نظري تأسيس ميكنند؛ اما متأسفانه در ايران، از روزي كه دانش و علم پايه گرفت، نه ابن سينا، نه فارابي و نه هيچكس ديگري به جز سهروردي اين كار را نكرد و در حال حاضر هم كه ديگر از حد انتقاد گذشته است.
او در ادامه به ذكر علتهاي وضعيت بهوجودآمده در رابطه با فرهنگ، تفكر و تمدن ايراني پرداخت و گفت: سركوب معتزله و شهادت امثال سهروردي يكي از دلايل تاريخي مضايق فرهنگي ماست. معتزله فرقهاي بود كه پايهگذارانش همگي ايراني بودند كه به خردگرايي معتقد بودند. اما خلفاي عباسي آن را از بين بردند و سهروردي را هم به قتل رساندند. پس از آن هم رعب و وحشت را چنان در جامعه و حتا بين متفكران رواج دادند كه حتا معين هم در فرهنگش از سهروردي با نام شيخ مقتول ياد ميكند؛ نه دانشمند و متفكر.
او در ادامه يكي ديگر از علتهاي چنين وضعيتي را خود ايرانيها عنوان كرد و گفت: يكي از علتهاي چنين معضلي خود ما هستيم. تنها كساني ميتوانند از اين فرهنگ دفاع كنند كه عاشق خاك ايران باشند. البته همه ما به زبان ميگوييم كه عاشق ايران هستيم؛ ولي اين واقعي نيست؛ بنابراين فكر ميكنم كه ما بايد بيشتر خود را بسازيم و تا وقتي كه عشق به فرهنگ ايراني را در خود تقويت نكنيم، نبايد از هيچ كس و هيچ منبع رسمي انتقاد كنيم. اول بايد خود را اصلاح كنيم و در غير اين صورت، اميدي به تجلي هويت ايراني نخواهد بود.
|