کار تا آنجا بالا کشیده که مدیر عامل باشگاه فولاد برای نجات ستاره‌اش چو می‌اندازد که مبعلی قصد خداحافظی از فوتبال را دارد. جمله‌ای که واقعیت ندارد و حالا حالاها نخواهد داشت، اما گفتن آن حداقل نتیجه‌ای که دارد متوجه کردن سرمربی تیم ملی به بلایی است که بر سر جوان‌هایش می‌آورد. جوان‌هایی که تمام آمال و آرزوهایشان برای جنگیدن در لیگ فرسایشی ایران پوشیدن پیراهن تیم ملی است و وقتی می‌بینند قاپ سرمربی تیم را کسان دیگری ربوده‌اند سرخورده و ناامید گوشه عزلت می‌گزینند.

تا مطلب بیشتر از این فلسفی و ادبی نشده بنویسم که ایمان در این ماجرا تنها نیست. جواد کاظمیان، رضا عنایتی و آرش برهانی هم حال و روزشان چندان خوشتر از او نیست. نفر آخر این لیست که کلا قید بازی در دوره مقدماتی جام جهانی را زده و اتفاقا حرف جالبی می‌زند« دیگران زحمت صعود را بکشند تا من در جام جهانی آلمان بازی کنم» این یعنی او امیدوار است که بالاخره سن و سال، رقیبان پر نام و آوازه او را کنار بزند.

به هر صورت او و ما به ناچار تسلیم خواسته سرمربی تیم ملی هستیم و خوب می‌دانیم که او بهترین انتخاب‌ها را انجام خواهد داد و کسانی که مطمئن است برد را برای ما به ارمغان می‌آوردند به زمین مسابقه می‌فرستد، اما امروز حتما این نکته را از او سوال می‌کنیم.

در جلسه مطبوعاتی که قرار است برانکو از فتوحاتش صحبت کند و حق هم دارد اگر با گردنی افراشته مقابلمان قرار گیرد از او می‌پرسیم که چرا نیکبخت کپل مپل را تحت هر شرایط به کاظمیان آماده ترجیح می‌دهد. از او باید بپرسیم که چگونه تعادل را در تیمش حفظ خواهد کرد تا درون زمینش عروسی نباشد و روی نیمکت تیمش عزا. امروز از برانکو می‌خواهیم که اگر صلاح دانست ستاره‌های لیگمان را هم در جشن صعود شرکت دهد، شاید استفاده از آنها شدت و حلاوت این بردها را چندین و چند برابر کرد. امید آنها به گوشه چشمی، به بلخندی و چیزی از سوی آقای سرمربی است.