در ابتدای جلسه رضوانفر نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و متن کیفرخواست را قرائت کرد، او گفت: اردیبهشت ماه سال گذشته داماد یک خانواده در کرج اعلام کرد که از سرنوشت فروغ دختر 18 ساله خانواده همسرش خبر دارد و میداند که او را پدرش فضلالله و برادرش داوود 2 سال پیش خفه کردهاند. با اعلام این خبر، ماموران در خانه پدری فروغ حاضر شدند، آنها بعد از کندن باغچه خانه استخوانهای فروغ را از باغچه بیرون آوردند و بنابراین داوود و فضلالله دستگیر شدند، پدر 54 ساله فروغ بعد از دستگیری به قتل اعتراف کرد و گفت: به خاطر این که دخترم چندین بار از خانه فرار کرده بود، او را به قتل رساندم، دخترم بارها از خانه فرار کرده بود، هر بار به او میگفتم برای چه این کار را میکند عذرخواهی میکرد، بار آخر یک سال و نیم بود که رفته و برنگشته بود، من دنبالش نرفتم تا این که یک روز دامادم به خانه ما آمد و گفت: فروغ را پیدا کرده است. دامادم گفت: فروغ ازدواج کرده و حالا باردار است، من عصبانی شدم کنترل خودم را از دست داده بودم، وقتی فروغ را دیدم او را بشدت کتک زدم و سپس با همدستی پسرم داوود، وی را خفه و جسدش را دفن کردم.
پس از قرائت کیفرخواست، فضلالله پدر فروغ در جایگاه حاضر شد، او گفت: اتهام قتل دخترم را قبول دارم، فروغ در آن زمان 18 ساله بود، او بارها از خانه فرار کرده و آبرویم را برده بود، هر چند کتکش میزدم، اما شرایط خانه ما طوری نبود که فروغ از خانه فرار کند، هرگز هم نفهمیدم چرا این کار را کرده است. بار آخر او یک سال و نیم بود که از خانه فرار کرده بود، دیگر امیدی به برگرداندن وی نداشتیم، به همه گفته بودم دخترم ازدواج کرده و رفته است، بعد از گذشت یک سال و نیم یک روز هوشنگ دامادم به سراغم آمد و گفت فروغ به خانه برگشته است، او گفت: فروغ ازدواج کرده و حالا باردار است با شنیدن این حرف از طرفی به خاطر این که دخترم را پیدا کردم خوشحال بودم و از طرفی آبرویم در خطر بود و نمیدانستم چه باید بکنم، دامادم از من خواست آرامشم را حفظ کنم، قول دادم کاری با فروغ نداشته باشم، من با هوشنگ و داوود پسرم به داخل خانه رفتیم، چهره دخترم کاملا عوض شده بود، او مثل روزهای قبل از فرارش نبود، خود را مثل یک زن آراسته بود، وقتی دیدمش به طرف وی حمله کردم، هوشنگ فروغ را داخل حمام برد تا درگیری بین ما ایجاد نشود، حالت عادی نداشتم، گفتم میخواهم با او حرف بزنم، بعد وارد حمام شدم، کتکش زدم. فروغ به من بیاحترامی کرد، من هم روسری او که دور سرش بود باز کردم و دور گلویش پیچیدم، داوود کمر مرا گرفته بود و میخواست کاری کند که من فروغ را نکشم، اما هیچ کنترلی بر رفتارم نداشتم. آنقدر روسری را دور گردنش فشار دادم که وقتی رهایش کردم داخل سطل آب افتاد، بعد موهایش را گرفتم و محکم سرش را داخل سطل فشار دادم حدود یک ربع او را در این حالت نگه داشتم، داوود نمیتوانست حریفم شود، وقتی رهایش کردم، پسرم گفت او مرده است، هر 3 از حمام بیرون آمدیم، هوشنگ شوکه شده بود و فقط نگاه میکرد، رفتم کنار بخاری نشستم، بعد از چند ساعت پتو آوردم و جسد فروغ را لای پتو گذاشتم، بیرون رفتم تا جایی مناسب برای دفن دخترم پیدا کنم، اما موفق به این کار نشدم، چون باغچه خانه را برای درختکاری کنده بودم، از داوود خواستم کمک کند، جسد را داخل گودال بگذارم. داوود تا کنار باغچه به من کمک کرد پتو را بیاوریم و بعد از آن تنهایی جسد را داخل گودال انداختم و بعد روی آن را پوشاندم، به همسر و فرزندان دیگرم گفتم فروغ را صیغه مردی کردم و به خارج از کشور فرستادم و آنها زندگی خوبی دارند، اما در تمام این سالها عذاب وجدان داشتم.
سپس قاضی عزیز محمدی از داوود خواست تا در جایگاه حاضر شود و درباره حادثه توضیح دهد، او گفت: روز حادثه وقتی هوشنگ گفت که فروغ به خانه برگشته میدانستم که قطعا پدرم کاری خواهد کرد. به همین خاطر هم به همراه او رفتم، پدرم گفت میخواهد فروغ را بکشد، او را بشدت کتک میزد، هوشنگ سعی کرد جلو او را بگیرد، من هم همینطور، اما نتوانستم پدرم را کنترل کنم، وقتی پدرم فروغ را رها کرد، نبض وی را گرفتم و دیدم او مرده است.
اصلا نمیدانم پدرم او را چطور دفن کرد، فقط کمک کردم جسد را تا کنار باغچه ببرد و به درخواست پدرم به کسی چیزی نگفتم تا این که هوشنگ به خاطر خصومتی که با من داشت، موضوع را به ماموران گفت، من اتهام مشارکت در قتل خواهرم را قبول ندارم.
سپس قاضی عزیز محمدی از فضلالله پدر فروغ خواست آخرین دفاعیات خود را مطرح کند، این مرد گفت از کشتن دخترم پشیمان نیستم و اگر حالا هم زنده بود او را میکشتم، هرگز نفهمیدم چرا فروغ از خانه فرار میکرد.
وقتی پدر فروغ در برابر این پرسش قرار گرفت که اگر فروغ ازدواج کرده بود، پس کار حرامی انجام نداده بود که او را کشتی، از طرفی چرا فرزند فروغ را که در شکمش بوده از بین بردی؟ گفت: دخترم دروغ میگفت که باردار است، او میخواست با این حرفش مرا وادار کند دست از سرش بردارم و کاری به کار او نداشته باشم، قبول دارم که باید آرامش خودم را حفظ میکردم، اما نتوانستم.
سپس داوود آخرین دفاعیات خود را مطرح کرد و گفت: من مشارکتی در قتل خواهرم نداشتم و هر آنچه را که در بازجوییها گفتم تحت فشار بوده است نه عین واقعیت.
شوهر خواهرم برای این که با من دعوا داشت و میخواست از من انتقام بگیرد، پایم را در این پرنده باز کرد.
قاضی عزیز محمدی و 4 قاضی مستشار برای صدور رای این پرونده وارد شور شدند.
|