خواندنیها – اسفند 1342-هنگامی که نادرشاه از فتح هندوستان و از طریق افغانستان عبور میکرد چون به کابل رسید در بین راه قفسی آهنین که مردهای در آن جای داشت انظار سران سپاه لشگریان را به سوی خویش جلب کرد.
از اسکندر بیک منشی سوال کردند این مرده چرا در قفس جای دارد؟ وی چنین پاسخ داد: سال گذشته از این راه عبور میکردیم، دزدی خلجایی در همین مکان به قافلهها دستبرد میزد، از جمله اموالی که مورد غارت او قرارگرفت دو قطار شتر خربزه اصفهان و متعلق به سراپرده شاه بود، بلافاصله این خبر را به سمع شاه رسانیدند، نادر دستور داد وی را جلب نموده و برای عبرت سایرین در قفس آهنین بدون خوراک و آب حبس کردند. این مرد بیش از 16 روز زنده نماند.
چند فرسنگ دورتر مردی که طوق آهنی در گردن و زنجیری به آن متصل و به کنده درختی کهن بسته شده و مقداری زیاد نان خمیر و ناماکول و یک لگن آب در مقابلش قرار داشت، انظار همه را به سوی خودمتوجه ساخت.
حاضرین از اسکندر بیک سوال کردند که شرح این واقعه را نیز بیان کند.
وی گفت: به سوی هندوستان میرفتیم. همین مرد که اکنون بدین سرنوشت دچار شده است. صاحب منصب قشون ساخلو مرزی بود و با حکمران این ناحیه که مورد لطف وتوجه شاه بود کینه و عناد داشت و او را مانع ترقی و تعالی خود میدانست.
برای این که این خار را پیش پای خود بردارد روزی به حاکم پیشنهاد کرد که برای مسابقه اسب دوانی و تیراندازی به خارج شهر بروند.
حاکم این پیشنهاد را پذیرفت و بدون این که کسی را همراه ببرد از شهر خارج و در اثر توطئه قبلی صاحب منصب کشته شد و چون این خبر به شاه رسید دستور داد با وی چنین رفتار کنند که میبینید!
|