لطایف الطوائف-ابو ایوب از مقربان وندیمان منصور خلیقه بود، هر گاه منصور او را طلبیدی رنگش زرد شده و لرزه بر اندامش افتادی. روزی محرمی او را در خلوت گفت تو مقرب و مصاحب خلیفهای و پیش او کسی به قرب تو نیست سبب چیست که هرگاه از پی تو میفرستد متغیر میشوی و از بیم او دست و پا گم میکنی؟
ابوایوب در جواب آن محرم گفت که: بازی از خروسی پرسید که تو از خردی در خانه بنی آدمی و ایشان به دست خود آب و دانه تو مهیا میکنند و برای تو پهلوی خانه خود خانه میسازند، جهت چیست که هر گاه بر سر تو میآیند و میخواهند که تو را بگیرند غوغا و فتنه می انگیزی و ازین خانه بدان خانه و ازین بام بر آن بام میگریزی.
من مرغی وحشیام که در کوهسار بزرگ میشوم، چون مردم مرا صید کنند، بر سر دست ایشان آرام گیرم و چون مرا از پی صید فرستند با آنکه فارغالبال پرواز مینمایم صید را گرفته به خدمت باز میآیم و هرگز عربده و غوغا نمیکنم. خروس گفت ای باز هرگز هیچ جا دیدهای و یا از هیچ کس شنیده که بازی را بر سر سیخ کشیده باشند و بر آتش گردانیده؟ گفت: نی.
خروس گفت تا من درین خانهام و نیک از بد باز میدانم صد خروس را دیدهام که سر بریدهاند و بال و پرکنده، شکم آن را شکافته بر سیخ کشیدهاند و کباب کرده، گوشت او را خوردهاند و از هم گذرانیده.
نوحه و فریاد مرا جهت این است و از این جهت خاطرم مجروح و دلم اندوهگین است.
|