جوامع الحکایات و لوامع الروایات- در اثنای آن کلمات گفت: "مرد عاقل را سه کار باید کرد تا زندگانی او در ضمان سلامت تواند بود: اول با زیردستان به خدمت و تواضع پیش باید رفت، و شجاعان را به وجوه مرافق دلالت باید کرد تا از رفق آن نصیبی به وی رسد، و زیردستان را از انعام خود نصیب باید داد تا باقی نعمت بر وی مهیا ماند."
و مصداق این مقدمه آن است که گویند: وقتی شغالی در مرغزاری میرفت نا گاه جثه خوکی دید که سقط شده بود و افتاده. هر چند شغال گرسنه بود، اما اندیشه کرد که شاید بود که این طعمه شیری باشد، و اگر من از آن تناول کنم، شیر مرا هلاک کند. و به صواب آن نزدیکتر که تعجیل نکنم و بنگرم تا این را هیچ خصمی هست یا نی؟
ساعتی بود، شیری را دید که از گوشه مرغزار پیدا شد. شغال پیش رفت و خدمت کرد و تواضع نمود و فصلی عظیم خوب تقریر کرد.
شیر گفت: "اینجا هیچ طعمه و قوتی هست که تناول کنم؟"
شغال گفت: "هر کجا که رکاب دولت تو خرامد، از سنگ خاره طعمه روید و از آسمان غذا بارد، ولکن طبع پادشاهان را به هر طعمه میل نتواند بود. اینک اینجا خوکی سقط شده است، ولکن دانم که تو پادشاه سباعی، از تناول مردار احتراز نمایی، و صیدی را که خود بسمل نکنی آن را طمعه خویش نسازی."
شیر چون این فصل بشنید گفت: "برو، صید را به تو بخشیدم." چون شیر درگذشت، شغال گفت: "شاید که این را خصمی دیگر خیزد. به صواب آن نزدیکتر که تعجیل نکنم. چون توقف نمود، یوزی برسید. شغال پیش دوید و او را خدمت کرد و گفت: "اینجا خوکی است که شیر او را صید کرده و اینجا گذاشته و مرا به محافظت آن نامزد کرده، و اینک پی شیر اینجاست."
یوز چون پی شیر بدید، طعمه را بگذاشت و جان به سلامت برد.
زمانی بود. بوزینهای در رسید، شغال او را ضعیف دید، گفت: "این بیچاره است و با وی حیلت نیاید، از مروت نسزد او را محروم گذاشتن." پس قدری از آن گوشت پیش او انداخت، و او بدان مشغول شد، و او تمامت را به کار برد، و از شر شیر و از ضرر یوز امان یافت.
تا عاقلان را معلوم شود که با هر کس زندگانی از چه نوع باید کرد، تا از سلامت نصیب یا بند. والسلام.
|