ماجرای سفر یک دانشجوی ایرانی به اروپا - خواندنیها - اردیبهشت 1343-
خبر خوش از این قرار است که ما پیش شاه بودیم. در سر بینه حمام خاصه خان (سلمانی مخصوص) و دکتر تولوزان (پزشک مخصوص) زالو میانداختند و ماها ایستاده بودیم. شاه از استادی دکتر چنین تعریف کرده و به اتابک گفت: ما کمال رضایت را از خدمات حکیمباشی تولوزان داریم!
تولوزان موقعشناسی کرده و گفت: «افسوس که من پیر شده و بزودی خواهم مرد و کسی نیست که جای مرا برای خدمت به قبله عالم بگیرد. حال اگر قبله عالم اذن بدهد که دکتر خلیل خان جوان یک سفری به پاریس برود و برگردد آن وقت او جای مرا میتواند خیلی خیلی خوب بگیرد و خیلی خیلی از من بهتر!» شاه ساکت ماند و حرفی نزد. اتابک رو به حاج امین السلطنه کرد و گفت: شاه اذن فرمودند ابلاغ کنید!
با این موقعشناسیهای دکتر تولوزان، اتابک، حاج امینالسلطنه که از سکوت شاه استفاده کردند اجازه ضمنی از شاه دریافت گردید و اعلمالدوله به آرزوی خود رسید.
باری اعلمالدوله که به زحمت از شدت شوق میتوانست حرف بزند از امینالسلطنه پرسید حالا چه میکنید. وی جواب داد هیچ. حالا ابلاغی به وزیر خارجه قوام الدوله مینویسم که: حسب الامر به دکتر خلیلخان برای رفتن به فرنگ گذرنامه داده شود.
بدین طریق به هر زحمت که بود پس از چند سال کوشش و ناکامی اعلم الدوله توانست به کمک درباریان اجازه حرکت به اروپا را بگیرد. وی به اتفاق نریمان خان قوام السلطنه ابتدا به وین و از آنجا به پاریس رفت.
از آنجا که اشتیاق چندین ساله مسافرت به فرنگ از ذهنش نرفته بود و به تلافی ناکامیهای گذشته مدت 5 سال در پاریس اقامت گزید. این بود ماجرای مسافرت به اروپا برای یک پزشک ایرانی که با وجود بستگی و آشنایی با تمام درباریان و اطرافیان شاه سالها نتوانست اجازه حرکت دریافت کند.
|