یادداشتهای روزانه ناصرالدین شاه-صبح سوار شده رفتم باغ کوچک نایب السطنه. سواره از سلطنت آباد رفتم بسیار باصفا بود. از خداداد پرسیدم: زنت را کی کشته. پدر سوخته هیچ عین خیالش نبود. معلوم شد به تحریک خودش کشتهاند.
خلاصه بیرون باغ سوار کالسکه شده راندیم رسیدیم به باغ نایب السطنه. خان نایب، آجودان مخصوص، مچول خان و... بودند. ناهار خوردیم در اطاق صنیعالدوله روزنامه خواند. بعد از ناهار قدری کار کردیم. غلامحسین خان چیذر است تنها آمده بود. ملیجک و... بودند. قدری فرانسه خواندم.
قدری روسی با میرزا احمد خواندم. قدری باغ گشتم. سوار اسب شده از راه چیذر رفتم که به داودیه برویم. از چیذر که گذشتم ابرها تاریک شد. برقی آمد اما نمیبارید. من از ترس برق همه راه اسب دواندم. الی باغ قلهک فخرالدوله پیاد شده رفتم توی عمارت. چنان عرق کردم و خسته شدم که به حساب نمیآمد. گیج شدم. خیلی بیحال شدم. کم کم عرق کمتر شد. کاهو سکنجبین خوردم. هوا هم صاف شد. میرزا احمدخان، جعفری، اکبری بودند.
بعد سوار کالسکه شدم الی نزدیک داودیه. سیل برگردان عمیقی تازه نظامالملک زده است. سوار اسب شدم از راه پایین رفتم به باغ داودیه. خیلی باصفا بود.
|