سپس برادر مقتول به عنوان مطلع در جایگاه حاضر شد و گفت: برادرم 4فرزند دارد که 3نفر از آنها در آمریکا اقامت دارند و یکی از پسرانش که از زن دیگری است، در ایران زندگی می‏کند. این پسر چون از زن صیغه‏ای برادرم بود هیچ کس حاضر به نگهداری‏اش نبود به همین خاطر من شناسنامه‏ای برایش گرفتم و در آن نام پدر خودم را به عنوان پدر وی نوشتم و اقدامات لازم برای اثبات این موضوع نیز انجام شده است. به همین دلیل جوانی که تصور می‏شود برادر ابراهیم است، در واقع فرزند او است و وی برای قاتل پدرش تقاضای قصاص دارد.

وی در ادامه گفت: برادرزاده‏های دیگرم هم وکیل گرفته و تقاضای قصاص قاتل پدرشان را کرده‏اند که این درخواست به دادگاه ارائه شده است.

برادر مقتول افزود: من و برادرم آپارتمان ‏سازی می‏کردیم و بر سر این مسئله دعوا کرده بودیم و مدتی بود با هم حرف نمی‏زدیم. من برادرم را خیلی دوست داشتم اما ازدواج او با کبری این اختلاف را شدیدتر کرده بود. کبری مدام بین ما اختلاف می‏انداخت تا این که توسط پلیس با خبر شدیم برادرم کشته شده است. کبری و دامادش بعد از به قتل رساندن برادرم 45 روز جسد او را دفن کرده بودند و وقتی می‏خواستند جسدش را انتقال دهند برای این که ابراهیم شناسایی نشود سرش را با پتک از بین برده بودند و من از این 2نفر شکایت دارم.

سپس به دستور قاضی حسینی کوه کمره‏ای مصطفی متهم ردیف اول پرونده در جایگاه حاضر شد و گفت: من قبول دارم که جسد ابراهیم را جا به جا کردم، اما قتل را قبول ندارم، وی ادامه داد: سال 80 بود که با فاطمه همسرم آشنا شدم وچند روز بعد از ازدواجمان به اتهام سرقت دستگیر شدم و بعد از محاکمه مرا به حبس محکوم کردند و من به زندان افتادم. 2سال بعد یعنی در سال 82 با قرار وثیقه از زندان آزاد شدم تا از شاکیانم رضایت بگیرم . می‏دانستم مادر زنم با شوهرش اختلاف دارد، اما نمی‏دانستم این اختلاف به خاطر چیست. من ابراهیم شوهر او را 2 بار بیشتر ندیده بودم تا این که روز حادثه با فاطمه به خانه مادر زنم رفتیم. شوهرش در اتاق خوابیده بود، کبری از من خواست تا چند آمپول مرفین خریداری کنم. او گفت: ابراهیم دچار بیماری سرطان استخوان است و به خاطر دردی که دارد باید مرفین استفاده کند. من آمپول‏ها را خریدم و به خانه آمدم ابراهیم هنوز خواب بود، پرسیدم چرا بیدار نمی‏شود مادرزنم گفت: مسکن‏هایی که خورده بسیار قوی است و به همین خاطر خواب سنگینی دارد. من به پشت بام رفتم تا آنتن ماهواره را درست کنم. وقتی پایین آمدم متوجه شدم صورت ابراهیم سیاه شده و طنابی دورگردن وی پیچیده شده است، به همین خاطر مجبور شدم با مادرزنم همکاری کنم و جسد او در خانه دفن کردیم . من 11فقره سابقه سرقت داشتم و اگر موضوع را به پلیس خبر می‏دادم