به گزارش خبرنگارما، در ابتدای جلسه قریشیزاده نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و گفت: 10بهمن ماه سال 82 ماموران گشت نیروی انتظامی به دلیل وضعیت نامناسب حجاب زن جوانی که داخل یک پژو آردی نشسته بود، این خودرو را متوقف کردند. ماموران باتوجه به رفتارهای مشکوک این زن و مرد به آنها مشکوک شدند وهنگامی که از آنها خواستند تا صندوق عقب ماشین را باز کنند، مرد راننده به سرعت سوار ماشین شد و پا به فرار گذاشت. ماموران نیز بلافاصله عملیات تعقیب و گریز خود را آغاز کردند و سرانجام موفق شدند این زن و مرد را در حالی که در سه راه افسریه با چند ماشین تصادف کرده بود، متوقف و دستگیر کنند. این دو مظنون پس از دستگیری پیشنهاد رشوه کردند ، اما ماموران با رد رشوه صندوق عقب ماشین را باز و جسد مردی میانسال را داخل آن پیدا کردند. به همین دلیل بلافاصله متهمان دستگیر شدند و تحقیقات از آنها آغاز شد و سرانجام مصطفی راننده پژو به قتل اعتراف کرد و گفت: مردی که جسدش پشت ماشین است ناپدری همسرم است و من در پی اختلافاتی که با وی داشتم، او را به قتل رساندم . باتوجه به اعترافات مصطفی، همسرش فاطمه و مادرزنش کبری بازداشت شدند و مشخص شد مصطفی و مادر همسرش با همدستی هم، ابراهیم مرد 60 ساله را با طناب خفه کردهاند. هم اکنون باتوجه به درخواست اولیای دم و بزهکار شناخته شدن متهمان تقاضای صدور حکم قانونی را دارم.
سپس برادر مقتول به عنوان مطلع در جایگاه حاضر شد و گفت: برادرم 4فرزند دارد که 3نفر از آنها در آمریکا اقامت دارند و یکی از پسرانش که از زن دیگری است، در ایران زندگی میکند. این پسر چون از زن صیغهای برادرم بود هیچ کس حاضر به نگهداریاش نبود به همین خاطر من شناسنامهای برایش گرفتم و در آن نام پدر خودم را به عنوان پدر وی نوشتم و اقدامات لازم برای اثبات این موضوع نیز انجام شده است. به همین دلیل جوانی که تصور میشود برادر ابراهیم است، در واقع فرزند او است و وی برای قاتل پدرش تقاضای قصاص دارد.
وی در ادامه گفت: برادرزادههای دیگرم هم وکیل گرفته و تقاضای قصاص قاتل پدرشان را کردهاند که این درخواست به دادگاه ارائه شده است.
برادر مقتول افزود: من و برادرم آپارتمان سازی میکردیم و بر سر این مسئله دعوا کرده بودیم و مدتی بود با هم حرف نمیزدیم. من برادرم را خیلی دوست داشتم اما ازدواج او با کبری این اختلاف را شدیدتر کرده بود. کبری مدام بین ما اختلاف میانداخت تا این که توسط پلیس با خبر شدیم برادرم کشته شده است. کبری و دامادش بعد از به قتل رساندن برادرم 45 روز جسد او را دفن کرده بودند و وقتی میخواستند جسدش را انتقال دهند برای این که ابراهیم شناسایی نشود سرش را با پتک از بین برده بودند و من از این 2نفر شکایت دارم.
سپس به دستور قاضی حسینی کوه کمرهای مصطفی متهم ردیف اول پرونده در جایگاه حاضر شد و گفت: من قبول دارم که جسد ابراهیم را جا به جا کردم، اما قتل را قبول ندارم، وی ادامه داد: سال 80 بود که با فاطمه همسرم آشنا شدم وچند روز بعد از ازدواجمان به اتهام سرقت دستگیر شدم و بعد از محاکمه مرا به حبس محکوم کردند و من به زندان افتادم. 2سال بعد یعنی در سال 82 با قرار وثیقه از زندان آزاد شدم تا از شاکیانم رضایت بگیرم . میدانستم مادر زنم با شوهرش اختلاف دارد، اما نمیدانستم این اختلاف به خاطر چیست. من ابراهیم شوهر او را 2 بار بیشتر ندیده بودم تا این که روز حادثه با فاطمه به خانه مادر زنم رفتیم. شوهرش در اتاق خوابیده بود، کبری از من خواست تا چند آمپول مرفین خریداری کنم. او گفت: ابراهیم دچار بیماری سرطان استخوان است و به خاطر دردی که دارد باید مرفین استفاده کند. من آمپولها را خریدم و به خانه آمدم ابراهیم هنوز خواب بود، پرسیدم چرا بیدار نمیشود مادرزنم گفت: مسکنهایی که خورده بسیار قوی است و به همین خاطر خواب سنگینی دارد. من به پشت بام رفتم تا آنتن ماهواره را درست کنم. وقتی پایین آمدم متوجه شدم صورت ابراهیم سیاه شده و طنابی دورگردن وی پیچیده شده است، به همین خاطر مجبور شدم با مادرزنم همکاری کنم و جسد او در خانه دفن کردیم . من 11فقره سابقه سرقت داشتم و اگر موضوع را به پلیس خبر میدادم
|