
ما تقریبا 6 ماه قبل از اینکه درخواست طلاق بدهیم، عقد کردیم و بعد از این مدت هم تصمیم به طلاق گرفتیم.
*چرا اینقدر زود تصمیم به طلاق گرفتید. شاید اگر بیشتر به هم فرصت میدادید زندگی بهتر میشد.
کارهایی که ایلیا میکند اصلا برایم قابل قبول نیست. قصدم این نبود که از او جدا شوم اما کارهایی که کرد باعث شد چنین تصمیمی بگیرم.
*از قبل همدیگر را میشناختید؟
بله. ما هر دو در یک بنگاه معاملات املاک کار میکردیم. آنجا آشنا شدیم و ازدواج کردیم.
*در مدتی که با او دوست بودید متوجه رفتارهایی که تو را ناراحت میکند، نشدی؟
من در ساعات کاری با او بودم و بعد هم از هم جدا میشدیم اما از وقتی که با او عقد کردم و زمان بیشتری را گذراندم فهمیدم اصلا نمیتوانم با او ادامه بدهم.
*چرا فکر میکنی نمیتوانی با شوهرت ادامه بدهی؟
ایلیا اصلا اهل زندگی مشترک نیست. او ازدواج کرده چون خانوادهاش به او فشار آوردهاند. او 40 ساله است و مادرش اصرار داشت ازدواج کند. ایلیا خیلی مرد خوشگذارنی است و بارها به من گفته بعد از کار دوست دارد با دوستانش معاشرت کند و زندگی مشترک برایش بیمعناست.
*اینکه بخواهد با دوستانش وقت بگذارند مورد پسند تو نیست؟
نه اینطور نیست. من از اینکه با دوستانش وقت بگذارند اصلا ناراحت نمیشوم اما توقع دارم برای من هم وقت بگذارد. ایلیا من را به صورت ویترین میخواهد که هرجایی لازم بود همسر داشته باشد بگوید که این زن همسر من است.
*وضع مالی همسرت چطور است؟
او در بنگاه کار میکند. وضع مالی خوبی دارد اما پابند زندگی نیست. نگران این هستم با توجه به بیاعتنایی که به زندگی مشترک دارد ادامه این زندگی با دردهای بزرگتری برایم همراه باشد. نگرانم همسرم به من خیانت کند.
*چرا چنین فکری میکنی؟
چون به من گفته است که هر زمانی بخواهد جدا میشود.
*این جدایی خواسته هر دوی شماست؟
در واقع خواسته ایلیا است. او به من گفت درخواست طلاق بده و جدا شو. من هم قبول کردم. ما هر دو به این نتیجه رسیدیم که زندگی مشترک موفقی نخواهیم داشت. پس بهتر است زودتر تمام شود. این طلاق توافق هر دوی ما است. |