چهارشنبه 7 آذر 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 

اخبار داخلی روی خط جوانی بحران هويت در جواني‌...

 
 

دوشنبه 29 مهر 1387

بحران هويت در جواني‌...

 
 

آموزه‌هاي دين همواره بهترين الگو و دستورالعمل براي مقابله با بحران هويت شناخته و معرفي مي‌شوند...

من كيستم؟ پاسخ به اين پرسش سهل و ممتنع، ارزيابي و شناخت فرد را نسبت به هويت دروني و ملموس خويش تبيين مي‌كند.
روان‌شناسان و متخصصان علوم اجتماعي بر همين اساس، مفاهيمي نظير هويت و بي‌هويت را مطرح مي‌كنند و بخشي از ناهنجاري‌هاي رفتاري خرد و كلان جامعه را به آن نسبت مي‌دهند.
گستردگي عوامل پرتعداد و زمينه‌ساز براي بي‌هويتي كه در دنياي امروز كمتر جامعه‌اي از آنها بي‌نصيب مانده، بروز معضلي عام به نام بحران هويت را موجب مي‌شود كه جهان‌بيني و فلسفه شناخت و رفتارهاي افراد را مخدوش مي‌كند و بر آسيب‌هاي عميق فردي و اجتماعي دامن مي‌زند.
بحران هويت، اساس زندگي و چيستي و چرايي حيات اجتماعي را دستخوش تغيير مي‌كند و از اين‌ رو با نگاه عميق به معضلات حادي نظير ازخودبيگانگي، پرخاشگري و هنجارشكني، سست‌عنصري، مدگرايي، خرافه‌پروري، عصيان اجتماعي، شكاف ميان نسلي و ... مي‌توان رد پايي از بي‌هويتي فردي يا گروهي را جستجو كرد.
بي‌دليل نيست كه صاحب‌نظران بحران هويت را يك تروماي اجتماعي ناميده‌اند و آن را بيش از آن كه معلول آسيب‌هاي جدي جامعه بدانند، علت و ريشه اصلي نابساماني‌هاي تاثيرگذار جمعي معرفي مي‌كنند.
اولين گام و البته مهم‌ترين مرحله براي مقابله با هر آسيب اجتماعي و رفتاري نيز شناسايي دقيق و ارائه تعاريفي متناسب، جامع و بومي از آن است. در اين نوشتار ضمن ماهيت‌شناسي بحران هويت به اختصار به عوامل سازنده و دامنه آسيب‌هاي آن و ارائه راه‌حل‌ها درباره اين پديده نوظهور پرداخته‌ايم.
هويت، مجموعه‌اي منسجم از باورهاي فردي و جمعي است كه يك كل واحد را مي‌سازد. در حوزه فردي ، آگاهي و پذيرش دروني و بدون چالش از شخصيت كه برآيندي از ساختمان بدني ، جنسيت ، اخلاق ، رفتار ، عقايد ، باورها ، گرايش‌ها ، توانايي‌ها و استعدادهاي بالقوه و بالفعل است، هويت فرد را شكل مي‌دهد.
به هر حال پذيرفتني است كه هويت را مي‌توان از آثار و نشانه‌هايش دريافت و بررسي كرد و از اين حوزه به آسيب‌شناسي فرد و بي‌هويتي و بحران هويت پرداخت.
هويت موضوعي عقلايي و عاطفي است كه تكليف شخص را با هستي، فلسفه زندگي و معناي حقيقي آن روشن مي‌كند و سلامت شخصيت يا احراز هويت با سازگاري با محيط پيرامون از نظر رفتارها، پذيرش، باور و قضاوت و تفسير ارتباط دارد.
افتادن در دام تك‌هويتي در اين حوزه، آسيبي جدي محسوب مي‌شود كه خود به تشديد بحران هويت كمك مي‌كند.
هويت در واقع برآيند و تلفيقي از ارزش‌ها، باورها و تعلقات ذهني و رفتاري است و تك‌بعدي نگريستن به آن از سوي افراد يا گروه‌ها، خانوادگي، فاميلي، قومي يا اجتماعي به تضاد با ديگران و جبهه‌گيري گروه‌هاي هويتي در تقابل يكديگر مي‌انجامد.
تعصب در برابر يكي از ابعاد هويت، تسري تمام شوون رفتاري و باورها به آن و تلاش براي همرنگ كردن ديگران با اين نگرش پررنگ و تك‌بعدي نه‌تنها براي مقابله با بحران هويت كارساز نيست؛ بلكه به مخدوش شدن تعاريف و مصاديق آن در جامعه و بلاتكليفي مناسبات جمعي منجر مي‌شود.
تك‌هويتي آفتي است كه به جان عده‌اي مي‌افتد و موجب مي‌شود براي تربيت دوباره نسل‌ها، گروه‌ها و توده‌هاي اجتماعي يا طرد و تخريب آنها، كمر همت ببندند و بدتر از آن ابعاد ديگر هويت را زير سوال ببرند و تخطئه كنند ، براي مثال در خانواده يا خانداني كه به مسائل خرافي در زمينه‌هاي مختلف زندگي اعتقاد و باور دارند ، اعتماد به ارزش‌ها و دستاوردهاي علمي يا حتي توجه به واقعيت‌ها و روابط علي و معلولي در نظام هستي ممكن است به بي‌هويتي تعبير شود.
يافتن مصاديق چنين نگرش‌هايي در جامعه نيز كار دشواري نيست و در اين باره بايد گفت گاهي بحران هويت اصلا وجود خارجي و حقيقي ندارد و تنها نتيجه تصورات انحصارگرا و متعصبانه عده‌اي است كه براحتي به قضاوت درباره ديگران و به قول خودشان ناسازگارها و نخاله‌ها مي‌پردازند.
دكتر مجيد ابهري، متخصص علوم رفتاري و آسيب‌شناسي اجتماعي ضمن آن كه هويت را تابلوي معرفي اصالت، فرهنگ، شخصيت و باورهاي فرد معرفي مي‌كند، درباره نگرش تك‌بعدي در اين حوزه توضيح مي‌دهد: همرنگي با ديگران كه امروزه فلسفه برخي رفتارها و قضاوت‌ها قرار گرفته،‌ نظريه‌اي غلط است.
همرنگي و تك‌هويتي فقط در مواردي جايز است كه موجب رشد و بالندگي فرد گردد و بايد ميان بالندگي ، واپس‌گرايي ، شيفتگي و تقليد اجباري تفاوت قائل شد و اختلاف فاحش ميان آثار و تبعات آنها را از يكديگر تفكيك كرد. پررنگ كردن يكي از ابعاد هويت و ايجاد انتظارهاي شديد و نابجا براي تحقق آن در شخصيت افراد، تعادل ميان عوامل هويت‌ساز را به‌هم مي‌زند و خود به بحراني تازه تبديل مي‌شود.
صرف همرنگ نشدن با ديگران را نبايد بحران هويت به حساب آورد؛ چراكه عده‌اي از صاحب‌نظران علوم رفتاري معتقدند، همرنگ شدن با ديگران مي‌تواند اولين نتيجه بي‌هويتي باشد! عده‌اي ديگر پا را فراتر گذاشته و بحران هويت را بحران درك اين حقيقت مي‌دانند كه هر فرد شخصيت منحصربه‌فردي دارد و نبايد انتظار داشت در همه موارد با ديگران هم‌رفتار و هم‌عقيده باشد.
آسيب ديگر در شناسايي بحران هويت به معيار ارزيابي هويتي افراد بازمي‌گردد. شرايط روز جامعه كه در هر مقطعي با جو خاصي همراه است، نبايد معيار قضاوت قرار گيرد.
ارزش‌هاي والاي انساني، مطلوب‌ترين معيار شناخته شده براي ارزيابي هويت‌هاست و بر اين اساس مي‌توان پذيرفت آنچه در يك مقطع خاص بحران هويت ناميده مي‌شود، اگر مخرب و ناسازگار نباشد، اميدواري به بازنگري در ارزش‌ها و هنجارها را زنده مي‌كند و در شرايطي ايده‌آل به ايجاد هويتي جديد و باارزش‌تر منجر مي‌شود.
دكتر ابهري در اين‌ باره مي‌افزايد: در فرهنگ ملي و ديني ما براي ارزيابي شخصيت و هويت افراد معيارهايي روشن و آشكار وجود دارد كه بدون آنها در قضاوت خود دچار اشتباه و خطاهاي فردي و سليقه‌اي خواهيم شد. اولين آن فرمايش مولا اميرالمومنين(ع)‌ است كه «فرزند زمانه خويشتن باش».
اگرچه ارزش‌هاي اصيل انساني و مكتبي خدشه‌ناپذيرند، اما نبايد با خلط مبحث و خودرايي به ايجاد محدوديت‌هاي فكري و رفتاري براي گروه‌هاي اجتماعي بويژه جوانان بپردازيم و با ايجاد بي‌‌هويتي كاذب به بحران هويت نسل‌ها و توده‌هاي اجتماعي دامن بزنيم.
اين آسيب‌شناس اجتماعي انگ زدن به جوانان را هم يكي ديگر از آسيب‌‌هاي اين حوزه مي‌داند و مي‌‌افزايد: در پاره‌اي روابط والدين و جامعه با جوانان، ضعف برقراري ارتباط، تقابل ميان ارزش‌ها و انتقادات پي در پي و بعضا نابجا موجب مي‌شود به جوان انگ بي‌هويتي زده شود.
چنين كاري تكليف جوان را با خانواده يا جامعه و ارزش‌هاي پذيرفته شده جمعي روشن مي‌كند و او هم باورش مي‌شود بي‌هويت است يا حداقل در مقام ستيزه‌جويي برمي‌آيد و افزايش فاصله ميان هنجارهاي هويت‌ساز را به دنبال دارد.
براي مقابله با چنين آسيبي بايد بزرگ‌ترها رفتاري دلسوزانه، منطقي و انعطاف‌پذير نشان بدهند و قبول كنند آنها نيز زماني به اقتضاي دوران جواني مشكلات و علايقي داشتند كه امروزه فقط شكل و قيافه و مظاهر آن تغيير كرده است. انگ زدن تخريب را به دنبال دارد و رابطه دوستانه و با انعطاف در مقابل جرقه‌هاي بي‌هويتي مي‌تواند شخصيت جوان را در مسير بهبود قرار دهد و جامعه را از بحران‌هاي هويتي و آسيب‌هاي دامنه‌دار آن نجات بدهد.
بنابر نظر روان‌شناسان بحران هويت لازمه رشد رواني شخصيت سالم است و هر فردي در دوران نوجواني و جواني چنين بحراني را تجربه مي‌كند. رفتارهاي هنجارشكن افراد در اين سن نبايد به مثابه بي‌هويتي انگاشته شود و در مقابل بايد با كمك به وي براي رفع اين شرايط حاد و هدايت فكري و معنوي نوجوان بازنگري در ارزش‌ها و پذيرش عقلايي آنها را تسهيل كرد.
نكته آخر در شناسايي بحران هويت، درك رد پاي آن در آسيب‌هاي حاد و مزمن اجتماعي است. واژه بحران هويت نزد عامه افراد جامعه ما صرفا با مشاهده افرادي با مدل مو، لباس يا آرايش عجيب و غريب تداعي مي‌شود؛ در حالي كه بي‌هويتي يا حتي عدم صلابت شخصيت دروني و حقيقي فرد مظاهر بسياري دارد كه مدگرايي و تلاش براي شاخص شدن در ميان جمع با هر روش و سبك غيرمتعارفي تنها يكي از آنهاست. ناگفته پيداست شناسايي سردستي يك مشكل تنها براي رفع و رجوع آن و اصلاح ظاهر نابهنجارش كفايت مي‌كند و در مباحث كلان و موشكافانه اجتماعي قابل اعتنا نيست.

آثار و نتايج‌
تبعات ناشي از بحران هويت بسيار گسترده است. خشونت و پرخاشگري كه اولين نتيجه ضعف در برقراري ارتباط با ديگران و شناسايي محيط و سازگاري است، مهم‌ترين تاثير بي‌هويتي و اختلالات شخصيتي محسوب مي‌شود. برخي معضلات اجتماعي و فردي نظير مدپرستي، مصرف‌گرايي، بيماري‌هاي مزمن رواني، ونداليسم، عصيان اجتماعي، رنگ باختن ارزش‌ها، مفاسد اجتماعي، تمايل به خاص بودن و درخشيدن در جمع، ايجاد ظاهر ناپسند، نارسايي‌هاي هويت جنسي و... از بي‌هويتي نشات مي‌گيرد و در جامعه ما مي‌توان ترديد در ازدواج يا تاهل، ناتواني در احراز نقش‌ها، عدم تعامل ميان استقلال و وابستگي، نارضايتي دائمي از قيافه و چهره، پرخاشگري در مقابل نظام‌هاي اخلاقي، آموزشي، قانوني، عرفي و اعتقادي را هم به اين آسيب‌ها افزود. اگر هويت را عامل ساختاري ذهني فرض كنيم كه وحدت ميان تلقي فرد درباره موجوديت خود و ارتباطش با ديگران را تعريف كند، فهرست بلندبالايي كه از آسيب‌هاي بحران هويت ارائه شد بسادگي قابل توجيه است.
واژه كليدي در اين ‌باره ارتباط و سازگاري با ديگران و محيط است و كسي كه با هويت خود مشكل دارد، مبنايي براي تنظيم روابطش با افراد پيرامون و مناسبات بيروني نمي‌يابد. آنچه عرف اجتماعي ناميده مي‌شود، محصول سير طبيعي تنظيم رابطه جمع كثيري از افراد از گروه‌ها و اقشار مختلف است و در اين ميان فردي كه معياري براي تنظيم روابطش ندارد و به قول معروف از هارموني خارج شده به رفتارهاي غيرعرفي و عجيب دست مي‌زند كه با وجود دريافت بازخوردهاي منفي از ارتكاب آنها ابا و كراهتي ندارد.
به دلايلي كه در ادامه ذكر مي‌شود، بحران هويت در دنياي امروز به ايجاد شكاف غيرمعقول ميان اعضاي نسل‌هاي مختلف نيز منجر مي‌شود و دريچه‌اي به سوي مفاسد و نارسايي‌هاي ديگر اجتماعي مي‌گشايد كه جاي بحث و بررسي بسيار دارد.
در دنياي امروزي مسائلي نظير تنوع نظريه‌ها و مرام‌ها، تهاجم فرهنگي، جهاني‌سازي، فردگرايي، سكولاريسم، تغييرات پرشتاب زندگي، تبليغات مكتبي رسانه‌ها، كم‌رنگ شدن نقش دين در زندگي، ماشينيسم، مدرنيسم، خرافه‌گرايي، نظام‌هاي ناكارآمد آموزش و پرورش، بحران‌هاي اقتصادي و فرهنگي و... بستري قدرتمند براي بي‌هويتي و گسست ارزش‌هاي سنتي و حتي اصيل فرهنگي و علمي پديد مي‌آورد.
مبارزه نادرست با هريك از اين نارسايي‌ها نيز چنان كه متاسفانه رواج بسيار دارد، بر شدت معضلات مي‌افزايد و از طريق ايجاد دوگانگي و تفاوت در ارزش‌ها و باورها به اختلال هويت كمك مي‌كند.
در جوامع سنتي عوامل هويت‌ساز بسيار ساده عمل مي‌كردند و از طريق سنت‌ها، اعتقادات، باورها و شرايط اجتناب‌ناپذير محيطي و بومي شخصيت و هويت نسل‌ها را بدون هيچ اختلال و حاشيه‌اي شكل مي‌دادند. الگوها مشخص و در دسترس بودند و در شخصيت و اصالت والدين يا اجداد خلاصه شدند.
ارتباطات و اطلاعات در حد ضرورت و كفايت در زندگي افراد وارد مي‌شد و حركت تدريجي و به اقتضاي گذشت زمان براي تسريع و تسهيل شوون زندگي از مطلوبيت مطلق برخوردار بود اما دنياي امروز توفاني سهمناك از ارتباطات گسترده و اطلاعات متنوع پيش روي انسان معاصر قرار مي‌دهد كه در آن هيچ الگويي از مطلوبيت كامل برخوردار نيست و همه شوون زندگي رو به نسبي‌گرايي و انقضاي تاريخ مصرف پيش مي‌رود.
در چنين شرايطي نقش‌هايي كه يك فرد بايد در ابعاد مختلف زندگي اجتماعي به عهده بگيرد، شوون متغير، پيچيده و ناهمگون را ايجاب مي‌كند كه برآمدن از عهده همه آنان به طور همزمان دشوار است و تعليق و اختلال هويت را در پي دارد.
ممكن است فرد اصلا نداند چرا يك نقش را پذيرفته و در شناخت آن با پريشاني و سردرگمي مواجه شود يا نتواند به سهولت درك كند كه اين نقش چيست و چه جايگاهي در زندگي وي و نظام اجتماعي پيرامونش دارد يا حتي نداند دقيقا چه كاري بايد انجام دهد. يكي از محققان برجسته اين حوزه بحران هويت را چيزي جز ناتواني در پذيرش و اجراي نقشي نمي‌داند كه جامعه از فرد انتظار دارد.
متفكران معاصر تاثير اين شرايط مدرن و شتابزده را كه هر روز زندگي انسان را به دوره گذار تبديل مي‌كند، چنان در اختلال هويت وي موثر مي‌دانند كه از مرگ عشق و معني زندگي، گرسنگي روح انسان و مسخ و بيگانگي باطن بشر در عصر صنعت و فناوري سخن مي‌گويند.
از ديگر دلايل بحران هويت مي‌توان به بروز بحران‌هاي فردي، گروهي، طبقاتي، اقتصادي و فرهنگي اشاره كرد كه بويژه در صورتي كه طولاني‌مدت و با تاثير يكباره يا تدريجي شگرف همراه باشند، بر شناخت و ارزيابي فرد از هويت خويش و روند تكامل شخصيتي وي آسيبي جدي وارد مي‌كند. در حوزه علوم رفتاري نيز زندگي تك‌بعدي با نوعي بحران هويت همراه است كه شخصيت فرد را دستخوش عقب‌ماندگي و سستي مي‌كند.
توجه به يكي از ابعاد زندگي فردي و اجتماعي نظير اقتصاد، فرهنگ و ورزش بتدريج با تلقي قهرمان‌پرستي و ميان‌مايگي كاذب پيوند مي‌خورد و سرخوردگي تعليق هويتي را به دنبال مي‌آورد. نكته مهم درباره هويت حاشيه امنيت آن است، اين كه فرد هويتش را براساس عقلانيت و ارزش‌هاي فردي احراز كرده يا صرفا به تقليد در اين باره و موافقت‌ها و تاييد اكتفا كرده است.
يعني هنگامي كه فرد درباره خويشتن خويش و باورهاي سازنده هويتش قضاوت مي‌كند، آيا آن را منطقي مي‌يابد يا خير. هويتي كه اجتماع بسازد يا به فرد تحميل كند، غالبا در بازنگري دروني مخدوش مي‌شود و صلاحيت و منطق آن زير سوال مي‌رود.
چنين هويتي حاشيه امنيت شكننده‌اي دارد و آگاهانه يا ناآگاهانه صرفا به دليل ابعاد كاربردي‌اش احراز شده است. اين موضوع كه حقيقت شناخت فرد از خودش با آنچه در قالب هويتش نمايش مي‌دهد مغايرت داشته باشد، خود نوعي بحران هويت است كه با واژگاني مذموم نظير تظاهر، رياكاري و دورويي تبيين مي‌شود و دارنده چنين صفاتي را هم از آثار منفي روحي و رواني بي‌نصيب نمي‌گذارد.

چه بايد كرد؟
آموزه‌هاي دين همواره بهترين الگو و دستورالعمل براي مقابله با بحران هويت شناخته و معرفي مي‌شوند و ريشه اين موضوع را بايد در پيوند اين آموزه‌ها با مسائل فطري و تمايلات متعالي باطني انسان جستجو كرد و دين مبين اسلام بصراحت بشر را به خير و نيكي حقيقي فرامي‌خواند و از زشتي و پليدي تن و روان حذر مي‌دهد.
تحقيقات ميداني نيز ثابت مي‌كند اعتقاد به خدا و مبدا آفرينش، ايمان به يك نيروي برتر و التزام فكري و عملي به دستورات ديني علاوه بر كاهش مفاسد اجتماعي به احراز هويتي سالم و باصلابت به فرد كمك مي‌كند و شخصيت وي را از تزلزل و ترديد مي‌رهاند.
مذهب با پاسخ به اين پرسش‌هاي اساسي و فلسفي زندگي كه انسان از كجا آمده، براي چه زندگي مي‌كند و به كجا مي‌رود خلاء ناشي از حكومت عقلانيت محض و حسابگري مادي و مدرن را بر فلسفه حيات پر مي‌كند و شخصيتي استوار و درخور فطرت و تمايلات قدرتمند دروني براي انسان مي‌سازد.
آزادگي، رهايي از بندگي و ترس غير خدا، ظلم‌ناپذيري، تقيد به اخلاق و عقلانيت شرافتمندانه، پرداختن به فراغت و معنويت بخشي از آموزه‌هاي ديني هستند كه به احراز هويت فردي در هر دوره و زماني كمك مي‌كند و از اين طريق روح تشنه انسان را سيراب مي‌گرداند.
اما نبايد انتظار داشت اين ارزش‌ها در دنياي متلاطم و پيچيده امروزي بدون بسترسازي و به صورت خود به خود در جامعه تجلي و نمود پيدا كند. بويژه در دين مبين اسلام كه احكام فردي و حتي عبادي بر شوون و مناسبات اجتماعي ناظر است. لزوم اين بسترسازي و تسهيل پررنگ‌تر مي‌شود.
در اين‌باره عزم همگاني و تلاش دستگاه‌هاي فرهنگي و اجتماعي، رسانه‌ها، نظام آموزشي و تربيتي، قواي تقنيني و اجرايي و حتي نهادهاي مالي، اقتصادي، بيمه‌اي، سرمايه‌اي، حمايتي و اشتغال‌زا يك ضرورت جدي است.
هويت نسل‌ها براساس دريافت اعضاي آنها از شرايط مختلف اجتماعي در حوزه‌هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و رفتاري شكل مي‌گيرد و القاي ارزش‌هاي متعالي ديني و انساني و تسهيل دروني ساختن آنها جز با هماهنگي معنادار و جهت‌يافته ميان اين بخش‌هاي مختلف امكان‌پذير نيست.
ارزش‌هاي ديني كه به صورت بالقوه در نهاد هر فردي وجود دارد و در جامعه ايراني سينه به سينه به نسل‌هاي نوپا منتقل مي‌شود با اجراي ملموس و تجلي آشكار در مناسبات اجتماعي ملكه ذهن افراد شده و هنجارهاي هويت‌ساز آنان را با صلابت و مستحكم مي‌كند. در مقابل ضعف‌هاي اجتماعي در دستيابي علمي به اين آموزه‌ها و ارزش‌ها بتدريج جايگاه آنها را در انديشه و بينش نسل‌ها متزلزل و كم‌رنگ مي‌كند و تصور دست‌نيافتني يا غيركاربردي بودنشان را تقويت مي‌نمايد.
دكتر ابهري در اين باره تعبيري قابل تامل به كار مي‌برد و حرف آخر را مي‌زند: مواجهه با بحران هويت يا مظاهر آن به معناي ضعف و نارسايي نظام اجتماعي در ارائه و انتقال ارزش‌هاي ديني، ملي و قومي به نسل‌هاي جديد است. توجه به الگوهاي بيگانه و غربي در نوع پوشش، رفتار و جهان‌بيني نتيجه آن است كه ما در الگوسازي و تبليغ و تشويق درباره آنها موفق نبوده‌ايم. مثال آشكار در اين ‌باره بدحجابي و هرج و مرج پوششي در جامعه است كه از دست نيافتن به يك الگوي مناسب و مورد توافق همگان در اين حوزه حكايت مي‌كند.
در دنياي امروز هنگامي كه سازوكار و كاركردهاي اجتماعي يك جامعه در انتقال و تقويت ارزش‌هاي متعالي‌اش به نسل‌هاي جديد ناموفق عمل كند يا با نارسايي‌هاي خرد و كلان مواجه باشد، تهاجم فرهنگي در لايه‌هاي زندگي فرد و اجتماع نفوذ مي‌كند و بحران هويتي را دامن مي‌زند.
احراز هويت نسل‌ها و تسهيل دروني شدن ارزش‌هاي متعالي براي رشد و بالندگي يك جامعه پويا ضرورتي جدي محسوب مي‌شود و سرمايه‌گذاري نكردن براي آن به هرز رفتن نيروهاي مادي و معنوي اعضا و گروه‌هاي اجتماع مي‌انجامد.

 
 

ایست...لطفا سليقه به خرج دهيد!!!
فال دوشنبه 29 مهر!!!

 
   
 
 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار