|
توصيه روز |
|
|
:: بازار کامپيوتر :: |
|
|
:: نکته آموزشی :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
هموطن سلام , سه شنبه 28 مهر 1383 |
|
گفت و گو با سعيد شهلا پور، درباره مجسمه های شهری |
| | |
| شرايط بالاخره به نفع هنرمندان، تغيير می کند
| مجسمه سازی در ايران از آن نوع هنرهايي است که هرگز با اقبال و توجه شايسته مديران شهری و مردم مواجه نشد. در نتيجه به مجسمه های شهری نيز در ايران هرگز آنطور که بايد پرداخته نشد. پيش از انقلاب بهجز مجسمههای رضا و محمدرضا پهلوی که در گوشه و کنار شهر و ميدانها نصب شده بود، تنها دو مجسمه در دو ميدان شهر ديده میشد. يکي مجسمه فردوسی در ميدان فردوسی و ديگری مجسمه جنگ دلاور با اژدها در ميدان باغ شاه سابق و حر امروز.
هم اکنون بعد از گذشت 30 سال از آن زمان، وضعيت مجسمه در فضاهای شهری چندان بهبود پيدا نکرده است. مجسمههای اندکی در ميدانهای شهر نصب شده است و همانها هم يا از کيفيت مطلوب برخوردار نيستند يا در موقعيتی از نظر چشم انداز قرار گرفتهاند که اساسا زيباييهای اثر، به درستی به نمايش گذاشته نشده است.
ما درباره وضعيت مجسمهها در فضاهای شهری با سعيد شهلاپور، مشاور شورای حجم سازمان زيباسازی شهری، مجسمه ساز و عضو هيات رئيسه انجمن مجسمهسازان ايران و مدير چهارمين بينال مجسمه سازی تهران، گفت و گو کرده ايم.
او معتقد است که با توجه به پيشينه برخورد با هنر مجسمه سازی در ايران، نبايد چندان نااميد بود و اوضاع مجسمه سازی و استفاده درست از مجسمه در فضاهای شهری رو به بهبود است.
• شورای حجم سازمان زيباسازی شهرداری، از هنرمندان مجسمه ساز تشکيل شده است؟
من در دفاع از سازمان زيبا سازی بر نمی آيم؛ اما وضعيت موجود اميدوار کننده است زيرا هم اکنون کسانی که در بخش مجسمهسازی مشغول هستند همه مجسمهساز و جزو بهترينها هستند. کسانی مثل بهروز دارش، حميد شانس، خانم ساليانی و ... حتی مسئول اداری اين بخش هم مجسمهساز است. من مطلعم که حدود 10 سال است وضعيت شورای حجم به همين منوال است. البته من از بخشهای ديگر سازمان با خبر نيستم.
خوب، اگر شرايط آنقدر که می گوييد مطلوب است، چرا وضعيت مجسمههای شهری، هم از نظر کمی و هم کيفی مطلوب نيست؟
اين مسئله به چند عامل بر می گردد. يکي از عوامل اين است که شورای حجم سازمان زيبا سازی، مستقلا نمی تواند عمل کند. اين شورا مثل ديگر اجزای اداری اين کشور، رئيس و روسايي دارد که آنها هم سفارش دهنده هستند و هم تصميم گيرنده نهايي.
من در اينجا دوست دارم به اين مسئله اشاره کنم که اساسا بحث مجسمههای شهری دو بخش دارد. يکي اينکه آيا ما از تمام توان مجسمه سازی خود در شهر استفاده می کنيم؟ دوم اين که آيا ما از بخشی از توانمان استفاده می کنيم؟ من می خواهم بگويم آنچه در شهر رخ می دهد، زياد دور از بضاعت و توان مجسمه سازی در ايران نيست.
علتش هم روشن است. مجسمه سازی هنری سنگين و مشکل است. امکانات مالی زيادی نياز دارد. در عين اين که هنری فردی است، نياز به عوامل بيرونی و وابسته دارد. اصولا ميزان داوطلبان اين رشته هنری در ايران اندک است. اگر در سراسر تهران دهها هنرستان گرافيک و نقاشی داريم تنها يک هنرستان است که در يکي از رشتههايش، مجسمه سازی هم تدريس می شود.
• اينها به اين معنی است که بخش عمده اين مشکل به خود هنرمندان برمیگردد و بضاعت هنری مجسمهسازان ما همين است؟
تا حدودی همين طور است. بعد از انقلاب رشته تحصيلي مجسمه سازی در ايران متوقف شد و مجسمه سازان در اين سال ها يا فقط درخانههايشان با بودجه شخصی مجسمه میساختند و در همان جا هم به نمايش میگذاشتند يا به ندرت در نمايشگاههای عمومی يا اصلا دست از اين هنر برداشتند و به کار گرافيک و نقاشی روی آوردند.
از اواسط دهه 70، دوباره اوضاع مجسمهسازی در ايران تکانی خورد و رشته مجسمهسازی دوباره احياء شد. الان فقط در دو دانشکده هنر و هنرهای زيبای دانشگاه تهران، رشته مجسمهسازی تدريس می شود که تعداد پذيرفته شدگان آن هم چندان نيست. گويا سال گذشته دانشگاه مشهد هم برای اولين بار اين رشته را افتتاح کرد.
مسئله ديگر اين است که مگر از فارغ التحصيلان اين رشته، چند نفر مجسمه سازی را به طور جدی ادامه می دهند و تبديل به مجسمهسازان حرفهای میشوند؟ ما از نظر تعداد مجسمه سازان هم محدوديت قابل توجهی داريم.
• اما در همان نمايشگاه های اندکی که در طول سال برپا میشود، هنرمندان جوان، استعدادهای قابل توجهی از خود نشان می دهند که سطح آن با آنچه که ما در ميدانهای شهر می بينيم، قابل مقايسه نيست.
بله درست می گوييد. می شود مجسمه های بهتری در شهر نصب کرد و می شود از ذوق و هنر نيروهای جوان و خلاق استفاده کرد، اما همان طور که گفتم اين مسئله چند بعد دارد و مثل همه اتفاقهای جهان، محصول يک سلسله از اتفاقها است. من در اينجا مسئله سفارش دهنده را مطرح می کنم که در کار مجسمه سازی، بسيار مهم و تعيين کننده است. هرگز سفارش از پايين به بالا صورت نمی گيرد؛ يعني هيچ گاه مجسمه ساز خودش سفارش دهنده نيست. در مورد مجسمههای شهری، هميشه اين سازمان زيباسازی و شهرداریهای مناطق هستند که به مجسمهساز، سفارش کار می دهند.
شهرداری در جايي، ميدانی به نام يک شخصيت هنری يا اجتماعی میسازد و پس از طی مراحل اداری به مجسمهساز سفارش کار می دهد.
• و هميشه هم مجسمه ساز، يک نيم تنه از آن شخصيت می سازد. همان برداشت کليشه ای و تاريخی از يک چهره ماندگار.
بله شما درست می گوييد. اين يک برخورد کليشه ای با هنر است؛ اما اتفاقا بخشی از اين قضيه هم بر میگردد به نظر و خواست سفارش دهنده. شما فکر میکنيد اگر خانواده مديسي در ايتاليا نبود، هرگز ميکلآنژ آن آثار بزرگ و منحصر به فرد را خلق می کرد؟ ما چند نوع سفارش دهنده داريم. سفارش دهنده ای که هم امکانات و پول میدهد و هم دست هنرمند را در کار خلاقهاش باز میگذارد. سفارش دهنده ای که امکانات و پول میدهد؛ اما دست هنرمند را باز نمیگذارد و او را در آفرينش کار هنریاش محدود میکند و سفارش دهنده ای که هم امکانات و پول خوبی نمیدهد و هم هنرمند را محدود میکند. امروزه در ايران، نوع دوم سفارش مرسوم است. يعنی شهرداری امکانات میدهد اما دست هنرمند را در آفرينش اثر هنریاش باز نمیگذارد و میخواهد که سليقه خودش اعمال شود که البته سطح اين سليقه پايين است.
• اما من معتقدم که همين شرايط هم به نسبت شرايط سابق که اصلا سفارشی برای ميدان های شهر داده نمیشد و اگر هم داده می شد، به غير هنرمندان و غير متخصصان بود، خوب است.
جهان هرگز يک شبه ساخته نشده است. بلکه آجر به آجر ساخته شده است. روزی در اين شهر اجازه نصب هيچ مجسمهای داده نمیشد. بعد از آن مجسمههای بد به وسيله غيرهنرمندان ساخته شد. حالا به وسيله هنرمندان، سليقه سفارش دهنده ساخته می شود و مطمئن باشيد که دير يا زود، مجسمههای شهر به وسيله هنرمند و با ذوق هنرمند ساخته می شود. اين يک سير طبيعی است و بايد همه چيز به حال خود رها شود تا راه خود را بيابد؟
نه البته که اين طور نيست. چند سال پيش که آن مجسمه وحشتناک در ميدان آريا شهر ساخته شد، دوستان زيادی انتقاد کردند که انتقادهايشان هم درست بود. اما من گفتم آنطور انتقاد نکنيد که دوباره هنر مجسمهسازی، به محاق برود.
• نظر خود شما درباره مجسمه های ميدانها چيست؟
من به طور کلی حرف میزنم.
• اگر ممکن است، به طور جزئی حرف بزنيد. میخواهم بدانم، سليقه و ذوق هنری شما کدام يک از مجسمههای اين شهر را تاييد میکند؟ ميدان انقلاب، ميدان فلسطين، ميدان مادر؟
اين طور نظر دادن کار دشواری است چون هر کدام از اين مجسمهها در شرايط و با امکانات خاص زمان خودش ساخته شده است و ما دقيقا نمیدانيم که هنرمند و خالق آن در کدام مضيقهها و تحت کدام فشارها آنها را ساخته است. من مثلا میدانم که مجسمه ميدان فلسطين را هنرمند خوبی ساخته است. اما در شرايطی که اين مجسمه اولين مجسمه اين شهر بعد از انقلاب بود و نگاه های مذهبی و سياسی زيادی به آن خيره بود. اين مجسمه در آن شرايط مجسمه خوبی است؛ اما به هر حال فوق العاده نيست.
• برای اين که يک مجسمه چشم انداز درستی داشته باشد، بايد چه مولفههايي را در نظر گرفت؟
سوال خوبی است، چون درست کردن چشم انداز درست برای يک مجسمه شهری، يک مسئله مهم است به حدی که حتی میتواند حتی اثر را زيباتر يا زشتتر نشان دهد. مجسمه ساز وقتی می خواهد مجسمهای را تمام عناصر اطراف و محيطی اثر را بررسی میکند. حتی چمن و سطح ميدان هم مورد توجه مجسمه ساز است. او بر اساس تابش نور و شکل و موقعيت ميدان، مجسمه را طراحی می کند؛ اما در ايران بعد از چند ماه، ناگهان اداره برق، بدون هماهنگی يا با هماهنگی شهرداری میآيد درست کنار مجسمه يک تير چراغ برق بزرگ نصب میکند. چند وقت بعد، باغبان يک درخت بيد مجنون درکنار مجسمه میکارد که يک سال بعد تمام مجسمه را می پوشاند. بعد خود سازمان زيبا سازی، فوارههايي در کنار مجسمه نصب میکند که تمام چشم انداز مجسمه خراب میشود. به اين ترتيب يک مجسمه خوب، در يک موقعيت بد، تمام زيبايي ها و کارکرد خود را از دست می دهد.
فکر نکنيد که همه مجسمه های شهری در دنيا فوق العاده هستند. نه. اغلب آنها مجسمههايي معمولی هستند اما آنها را در چشماندازی درست قرار میدهند تا کاملا بدرخحشند و ديده شوند. چند سال پيش مجسمه داوود ميکل آنژ را که می خواستند پس از سالها شويند، تا ماهها در مطبوعات و رسانههای ديگر نقد و نظر بود که آيا آن را از ميدان بردارند و بشويند يا در همان جا بشويند تا آسيب نبيند. يعنی در کشورهايي که سطح ذوق و هنر ارتقا پيدا کرده است و از هنرمندان به مديران شهری و مردم هم منتقل شده است، مجسمههای شهری به يک نماد و عنصر ملموس شهری تبديل شده.
بهجز اين شهرداری هزينه می کند، هنرمند با محدوديتهايي که دارد تمام ذوق و هنر خود را به کار میگيرد و مثلا مجسمه کاوه آهنگر را در اصفهان میسازد. دو سال بعد، شهردار عوض میشود و شهردار جديد به بهانه اين که میخواهد زير آن ميدان، تونل مترو بسازد، می گويد که مجسمه سنگين است و آن را از پايه می برد، به مجسمه آسيب میرساند و آن را در يک کاروانسرای پرت میاندازد. تمام آن مجسمه 2 تن وزن دارد و تونل مترو از زير برجهای هزار تنی رد میشود. خوب وقتی اين اتفاقها برای هنر يک هنرمند میافتد ديگر دل و دماغی برای کار کردن او نمیماند. اصلا چرا اين پول ها خرج میشود؟
آن وقت در ايران مجسمههای برنز را رنگ میزنند.
بله. همین چند وقت پيش مجسمه ابوريحان بيرونی کار مرحوم مددی را که از جنس برنز بود، يک شبه رنگ زدند! حتی آنقدر به خود زحمت ندادند که از يک مجسمه ساز و يا خود خالق اثر بپرسند که برنز را چطور می شود تمييز کرد و اصلا کسی برنز را رنگ می کند؟
• و همه اين عوامل دست به دست هم داده است تا شما معتقد باشيد که وضعيت بهتر از گذشته است، انتقاد نکنيم و بگذاريم که همه چيز آرام آرام پيش برود تا بالاخره به يک جايي برسد؟
نمی گويم که انتقاد نکنيم؛ اما معتقدم که بايد همه عوامل را با يکديگر ديد و سنجيد. بايد صبر کرد و منتظر شد که سطح سليقه مديران شهری هم ارتقا پيدا کند. همين طور سطح سليقه ثروتمندان شهر. آنها هم بالاخره ياد میگيرند که در خانههايشان تابلو آشغال خيابان منوچهری را نگذارند و پولشان را برای هنر واقعی صرف کنند.
• اين اتفاق خود به خود صورت نمی گيرد و فقط همه چيز تکرار می شود.
نه. بالاخره شرايط به نفع هنرمندان تغيير میکند. من مطمئن هستم.
| | | | | | |
|
|
تحليل |
|
|
:: اقتصادی :: |
|
|
:: فناوری اطلاعات :: |
|
|
:: روی خط جوانی :: |
|
|
:: ورزش :: |
|
|
:: فرهنگ و هنر :: |
|
|
:: حوادث :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|