|
توصيه روز |
|
|
:: بازار کامپيوتر :: |
|
|
:: نکته آموزشی :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
قتل یا خودکشیِ زوج جوان در هتل |
| | |
| قصه از آنجا شروع میشود که مرد نه جرات داشت زنش را طلاق دهد و نه شهامتی داشت برای بیان مشکلاتش،خروجی این ترس و تردید برای ادامه زندگی چیزی نبود جز نقشهی قتل ثریا! | یادداشت زن نقشهی شوهرش را فاش کرد.
مسلم پس از جستجوهای اینترنتی و مشاوره با وکلای شهر خیالش راحت میشود اگر ثریا را بکشد احتمال قصاص شدنش خیلی ضعیف است،مادر ثریا که توان*پرداخت نیمی از دیه* را ندارد و میماند دخترشان که تا به *سن بلوغ و قوه تمیز *برسد چند سالی فرصت دارد و بعید است دختر راضی به قصاص پدرشود و تا زمان بلوغ ستاره، چندسالی در زندان مفت میخورد و راحت میخوابد،یک خواب راحت بدون غُرغُرهای ثریا و ونگونگهای ستاره!
حالا نوبت شیوه ی اجرای نقشه است که خروجی اش میشود، خوراندن قرص برنج ، مرگی خاموش و قطعی.
مسلم به موازات طراحی نقشه ی قتل ثریا ،داستان هایی که در صفحه حوادث روزنامه ها منتشر می شد را دنبال می کرد تا بهترین روش را برای قتل ثریا انتخاب کند که یکی از تیترها توجه اش را جلب کرد:مرگ خاموش زن در هتل! از آن لحظه به بعد تصمیم میگیرد تا مقدمات سفر با ثریا و ستاره را فراهم کند تا در هتل سرفرصت و با آسودگی خاطر نقشه اش را عملی کند.
مسلم پیش خودش فکر کرد که اگر یکدفعه و بدون مقدمه پیشنهاد سفر به ثریا بدهد،علاوه بر اینکه ممکن است ثریا مخالفت کند،احتمال شک کردنش هم وجود دارد، بنابراین برای عملی کردن نقشه اش نیاز به جلب اعتماد و همراهی ثریا دارد.به همین بهانه برخلاف ایام گذشته و البته با احتیاط و به مرور شروع کرد به خوش رفتاری با ثریا،یک روز با شاخهی گل و روزی دیگر دعوت زن و بچه به رستوران و آخر هفته هم سوار بر ترک موتور به تفرج دشت و صحرا.
ثریا که چهارسال جز فحش و کتک از او چیزی ندیده بود پس از شنیدن پیشنهادِ سفر حسابی جا خورد،روزگار تلخ چهارسال زندگی با مسلم را مرور میکند،چه شب هایی که با بغض و گریه به صبح پیوند زده وصبح با کتک و فحش از خواب بیدار شده بود!وحالا مانده بود این مهربانی ها دروغ است یا رویای شیرینی میان کابوس های گذشته! هرچه بود برای ثریا این حجم از تغییر باورپذیر نبود و باید علتش را پیدا می کرد،لذا شروع کرد به جستجو .موضوع جستجوی ثریا متعلقاتی بود که چهارسال نزدیک شدن به آنها قدغن شده بود، موبایل و جیب های مسلم را وارسی کرد؛ کاغذهایی که روی آن شرایط قصاص مرد زمانی که مقتول زن هست نوشته شده بود،صحبت با وکلایی که کارت ویزیت آنها در جیب مسلم بود و تطبیق این اطلاعات با تصویر صفحات مجازی که مسلم از آنها عکس گرفته بود،نقشهی مسلم را فاش کرد! ثریا، خودش را میان زمین و آسمان معلق می دید،نه خانواده ای داشت که با واگو کردن نقشه ی مسلم حمایتش کنند نه مدرک وسندی برای اثبات حرف هایش.چند روزی مثل مرغ نیمبسمل آرام وقرار نداشت،تمام فکر و ذهنش درگیر یافتن پاسخِ چرایی نقشه ی مسلم بود و مدام از خودش می پرسید ؛این مرگ تاوان کدام گناه من است؟تا اینکه لحظه به لحظه ی زندگی اش را مرور کرد،چیزی جز درد و رنج نیافت.از روزگارِ خردسالی که طعم تلخ یتیمی را چشید و بعدتر پا به پای مادر کُلفتی خانه ی مردم و این هم آخر و عاقبت ازدواج و رفتن خانه ی شوهر!در چشم به هم زدنی دنیا برایش به خط پایان رسید و تصمیم گرفت پا به پای نقشه ی مسلم پیش برود.
با سفر به یزد
روز موعود نزدیک بود،مسلم تمام پس اندازش را داده بود برای یک شب اقامت دربهترین هتل با اتاقی به اصطلاح لاکچری .همزمان با اذان ظهر وارد هتل شدند و قرار شد پس از خوردن ناهار و استراحتی کوتاه،عصرانه را داخل تراس بخورند.ستاره روی تختخواب خوابیده بود وثریا حوله به دست راهی حمام شد،فرصت خوبی بود تا مسلم به بهانه ی گرمای هوا شربتی که قرص برنج در آن حل کرده به ثریا بدهد و کار را تمام کند اما نزدیک حمام که شد، دست ودلش لرزید،ترس تمام وجودش را فرا گرفته بود،همانطور لیوان به دست به حمام پشت کرد و راهی تراس شد تا بساط عصرانه را بچیند.
داخل تراس سرگرم دود کردن سیگار بود که رایحه ای خوشبو به مشامش رسید،سر که چرخاند زنی خوش پوش را در لباس شب دید، تصویری دلربا و فریبنده که با هر بار باز و بسته شدن لبهایش،میل عجیب زندگی و عشق بازی در وجودش جاری می شد .آسمان پر ستاره کویر در کنار انتشار عطر خوش زنانه، حس و حالی خوب و غریب رقم زد.مدتها بود که چنین حالی را تجربه نکرده بود ، بی مقدمه ثریا را به آغوش کشید....
درونش انقلابی به پا شد،در دلش به این حس و حال و آن نقشه ی مسخره می خندید و نمی دانست چطور دلش راضی شده به چنین نقشه ای! او مانند هر آدمی دلش زندگی می خواست، عشق بازی و خنده ای از ته دل کنار زن و فرزند.خیلی آرام و بی صدا طوری که ثریا بیدار نشود حوله حمام را برداشت ، بلکه با دوش گرفتن جسم و روحش را از پلشتی ها پاک کند.
از حمام که بیرون آمد عطر چای و زعفران کل اتاق را گرفته بود،درخشش نور ماه در مجاورت ستارگان آسمان کویر در پیوند با حال و احوال دقایق پیشین موجب شد تا مسلم شروع کند به گفتن نقشه اش که ثریا با انگشتانی کشیده و لاک خورده لبان مسلم را به هم دوخت و از او خواست در سکوت به او گوش کند..
ثریا همینطور که فنجان چای را به مسلم می داد با بغضی عمیق به او فهماند که از تمام ماجرا اطلاع داشته و به خودش گفته،حالا که در این چهارسال نتوانسته برای شوهرش نقش همسری همراه بازی کند، سعی کرده برای دقایق پایانی زندگی، مسلم را در رسیدن به هدفش با همین فنجان چای همراهی کند.
مسلم شوکه شده بود و فقط به ثریا نگاه می کرد ، حرفی برای گفتن نداشت و توانی برای دفع این بلایی که خودش مسبب آن بود نداشت.
جرعه جرعه چای، ذره ذره جان او و ثریا را از تن جدا کرد.
ستاره با صدای اذان صبح از خواب بیدار شد و با گریه هایش ، مهماندار هتل را به در اتاق کشاند.
فردای آن روز روزنامه ها تیتر زدند؛مرگ خاموش زوج جوان در ه
در وقوع قتل اولیا دم شامل پدر و مادر و فرزندان هستند حال چنانچه مقتول فرزندی صغیر داشته باشد،اجرای حکم قصاصِ قاتل تابع تشریفات خاصی است از جمله اینکه اگر سایر اولیا دم راضی به قصاص باشند لازم است معادل سهمالارث صغیر از دیه کامل به صندوق دادگستری سپرده شود تا زمان رشید شدن صغیر چنانچه وی موافق با قصاص بوده که مبلغ تودیع شده به صندوق دادگستری به شخص یا اشخاصی که آن مبلغ را واریز کرده اند مسترد میشود اگر هم صغیر رشید شده راضی به قصاص نبوده،آن مبلغ به وی میدهند
.
منظور از رشید در قانون مدنی ایران شخصی است که دارای قوهی تمیز است،کسی که عقل معاش دارد و حساب سود و زیان را میداند مثلا تفاوت صد هزار تومان را با یک میلیون تومان میداند.
اصل بر آن است که افراد در ۱۸سالگی رشید میشوند اما چنانچه شخص بالغ شده،یعنی پسر پانزده ساله یا دختر نه ساله مدعی است رشید شده،باید از دادگاه تقاضای حکم رشد کند. | | | | | | |
|
|
تحليل |
|
|
:: اقتصادی :: |
|
|
:: فناوری اطلاعات :: |
|
|
:: روی خط جوانی :: |
|
|
:: ورزش :: |
|
|
:: فرهنگ و هنر :: |
|
|
:: حوادث :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|