سه شنبه 6 آذر 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 

اخبار داخلی روی خط جوانی مهرباني با پيش شرط يا بدون آن‌...

 
 

چهارشنبه 8 آبان 1387

مهرباني با پيش شرط يا بدون آن‌...

 
 

به هر حال يكي از پايه‌هاي رشد شخصيتي كودكان به وجود آوردن فضاي آزادي براي اظهارنظر و طرح ديدگاه‌‌هاي آنهاست...

خانواده‌هايي كه دور و بر ما زندگي مي‌كنند با همه تفاوت‌هايشان در شاخص‌هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي در 2 قالب كلي پذيرنده و طرد كننده قرار مي‌گيرند.
برخلاف خانواده‌هاي طردكننده، فضاي خانواده‌هاي پذيرنده يا مشاركت جو به گونه‌اي طراحي شده است كه به ديدگاه‌ها، اظهارنظرها، استعدادها و كنش‌هاي اعضا فرصت بروز و ظهور مي‌دهد.
اعضاي خانواده‌هاي پذيرنده بدون پيش شرط و تبصره با هم مهرباني مي‌كنند، اختلافات را به شكلي هدايت شده بروز مي‌دهند، به عقايد همديگر احترام مي‌گذراند، برنقاط قوت هم تكيه مي‌كنند، از يكديگر عيب جويي نمي‌كنند و در پي سلطه نيستند.
دكتر فرزانه صداقت، روان‌شناس با تشريح 2 نوع خانواده كلي (خانواده پذيرنده و خانواده طردكنند) معتقد است: خانواده‌هاي نوع اول شكلي پذيرنده دارند. به اين معنا كه روابط اعضا با هم براساس پذيرش ديگري شكل مي‌گيرد، اما خانواده‌هاي نوع دوم سلطه جو و طردكننده‌اند و دائم در حال دفع ديگري هستند.
شما هر خانواده‌اي را كه دور و برتان مي بينيد مي‌توانيد در اين دو مدل جاي بدهيد. به هر حال ويژگي‌هاي اين دو نوع خانواده در مقابل يكديگر قرار مي‌گيرد. اگر در خانواده‌هاي نوع اول خويشتن دوستي و ديگر دوستي را مي‌بينيم، در خانواده‌ نوع دوم افراد هم با خود و هم با ديگري سوءرفتار دارند و محبت يكديگر را نمي‌پذيرند.
در ضمن در اين نوع خانواد‌ه‌ها سلطه‌جويي به شكل فعال يا منفعل ديده مي‌شود. يكي از تفاوت‌هاي عمده خانواده‌هاي نوع اول و دوم اين است كه در خانواده‌هاي پذيرنده، توانايي‌ها و قابليت‌هاي افراد آنچنان كه هست پذيرفته مي‌شود و بايدها و نبايدهاي توهين‌آميز و تحقيركننده وجود ندارد. اگر بايد و نبايدي هم مطرح مي‌شود توام با مهر و علاقه است، در صورتي كه در خانواده‌هاي نوع دوم، اين تصور غلط رايج است كه همه بايد مثل ما باشند.

معيشت، بيرون از دايره پذيرش و طرد
به اعتقاد اين روان‌شناس، پذيرنده بودن يا نبودن خانواده ارتباطي با جبر روزگار يا شرايط اقتصادي ندارد. چه بسا خانواده‌هايي كه در شرايط بغرنج اقتصادي قرار دارند اما پذيرنده‌اند، همچنان كه لئوبوسكاليكا، كشيش و نويسنده معروف در كتاب پرتيراژ «زندگي با عشق چه زيباست» تعريف مي‌كند كه خانواده‌اي فقير داشته، به طوري كه مجبور بوده‌اند كلم پخته بخورند؛ اما يكديگر را دوست داشتند و به هم عشق مي‌ورزيدند. در مقابل خانواده‌هايي هم وجود دارند كه كوچك‌ترين دغدغه و مشكل اقتصادي ندارند و در رفاه كامل با بهترين امكانات زندگي مي‌كنند اما جو همين خانواده‌ها و روابط حاكم بر آن سرد و طردكننده است.

بينش، گام اول‌
اما پرسشي وجود دارد: آيا خط‌كشي بين خانواده‌هاي پذيرنده و طردكننده، هميشگي است؟ خانواده‌اي كه طردكننده است، براي هميشه طردكننده است؟ فضاي خانواده را نمي‌توان تغيير داد؟
دكتر صداقت شرط تغيير از طرد به پذيرش را بينش مي‌داند: بينش اولين گام براي تغيير است. شما اگر احساس نكني كه حالت خوب نيست، مي‌پذيري كه دنبال تغيير شرايط نباشي؟ بسياري از افراد واقعا حالشان خوب نيست؛ اما درباره اين موضوع بينش ندارند و اگر هم كسي به آنها بگويد حالشان خوب نيست، بلافاصله گارد مي‌گيرند و شروع مي‌كنند به متهم كردن بنابراين بينش نسبت به مشكل گام نخست در تغيير است و گرنه كسي كه مي‌گويد:‌«ما همين طور كه هستيم خوبيم» به همان وضعيت موجودش قناعت كرده است.
اما وقتي خانواده‌اي پذيرفت كه روابطش نه براساس احترام متقابل كه بر مدار سلطه قرار دارد و از طرفي مي‌خواهد اين وضعيت را تغيير دهد با برگزاري دوره‌هاي مهارت زندگي مي‌توان رفتارهاي اين خانواده را اصلاح كرد، به شرط اين كه درمانگر مشوق خوبي باشد و خانواده را در مسير نرم و آرامي قرار دهد، براي اين كه افراد بيشتر به اينرسي (سكون) و برگشت به وضعيت اول تمايل دارند، بنابر اين تغيير بايد با نرمش صورت گيرد.

كودك خانواده پذيرنده، كودك ميانجي‌
اما پژوهش صورت گرفته‌اي در يكي از كشورها تفاوت خانواده‌هاي پذيرنده و طردكننده را به طرز جالبي نشان مي‌دهد. اين پژوهش آنقدر تاثيرگذار بوده كه در حال حاضر به فيلمي‌ آموزشي در سراسر جهان تبديل شده است.
فضاي اين پژوهش در يك مهدكودك مي‌گذرد. در اين پژوهش 2 دوربين در بيرون و درون مهدكودك رفتارهاي والدين و بچه‌ها را زيرنظر گرفت. نكته جالب اينجا بود كه وقتي خانواده‌ها براي بردن بچه‌ها به مهدكودك مي‌آمدند رفتارهاي كاملا متفاوتي داشتند.
پدر مادري به محض خروج بچه از مهدكودك او را در آغوش مي‌گرفتند، مي‌بوسيدند و به اتفاق سوار ماشين مي‌شدند. خانواده ديگري از ماشين پياده مي‌شدند، سلام و احوالپرسي رد و بدل مي‌كردند.
خانواده‌هايي هم بودند كه زحمت پياده شدن از ماشين را به خودشان نمي‌‌دادند، از همان جا به بچه مي‌گفتند: بپر بالا! بعد هم غر مي‌زدند كه چرا يقه لباست آن طوري است، چرا كيفيت را آن طور دست گرفته‌اي ، چرا... در اين پژوهش چندين هفته رفتار خانواده‌ها به اين شكل كنترل مي‌شد. از طرفي همزمان با اين دوربين، دوربين ديگري اعمال و رفتارهاي كودكان را ضبط مي‌كرد.
در يكي از صحنه‌هاي اين پژوهش كه بعدا به فيلم مستند آموزشي تبديل شد، 2 كودك از خانواده‌هاي طردكننده (همان خانواده‌هايي كه جلوي مهدكودك رفتار سردي با كودكانشان داشتند) در حال دعوا با هم هستند و به صورت هم چنگ مي‌اندازند. در اين ميان كودكي كه از خانواده پذيرنده است (همان خانواده‌هايي كه از ماشين پياده مي‌‌شوند و كودكشان را در آغوش مي‌گيرند) سعي مي‌كند با ميانجگيري آن دو كودك را از هم جدا كند.
اين كودك پنجساله نمي‌تواند آن دو كودك را از هم جدا كند، شروع مي‌كند به نوازش آن دو كودك، باز نتيجه نمي‌گيرد. آن دو را رها مي‌كند و با دقت دوروبرش را مي‌پايد. همان لحظه بيسكويتي را بالاي تاقچه مي‌بيند. قد كودك به تاقچه نمي‌رسد، مي‌رود طبل كوچكي پيدا مي‌كند و طبل را زير پايش مي‌گذارد و بالاخره موفق مي‌شود بيسكويت‌ها را از روي طاقچه بردارد.
او با بيسكويت‌ها به نزد همان دو كودك كه در حال دعوا هستند برمي‌گردد، آن دو كودك به محض اين كه بيسكويت ‌ها را مي‌بينند از هم جدا مي‌شوند و شروع مي‌كنند به خوردن بيسكويت‌ها.
آنچه واضح است اين كه والدين كه خودشان را دوست ندارند، نمي‌توانند كودكشان را هم دوست داشته باشند. پدر مادري كه تصور مي‌كنند تعريف از خود، خودخواهي است، نمي‌توانند نه خود و نه ديگري (كودكشان) را بپذيرند.
والديني كه طردكننده‌اند، تصور مي‌كنند اگر از كودكشان تعريف كنند لوس مي‌شود، در صورتي كه پژوهش‌هاي جديد روانشناختي نشان مي‌دهد براي رشد مطلوب كودك تا زماني كه او خودش مي‌خواهد بايد در آغوش والدين بماند.
نيلي انگجي، كارشناس ارشد مشاوره، شكل تصميم‌گيري در خانواده را پيش شرط مهمي در مشاركت‌جو بودن يا نبودن خانواده مي‌داند: اگر پدر، مادر يا هر دو نقش سالاري در خانواده را عهده‌دار شوند، طبيعتا كمترين فضايي براي اظهارنظر فرزندان وجود نخواهد داشت و خود به خود آنها از مجاري تصميم‌گيري حذف خواهند شد.
اين شيوه از رفتار علاوه بر اين كه مي‌تواند حس اعتماد به نفس را از فرزندان بگيرد و در مسووليت‌پذيري آنها خلل وارد كند، آنها را از واقعيت‌هاي خانواده نيز دور نگه مي‌دارد.
براي مثال در خانواده‌اي كه مشاركت جو نيست، طبيعي است فرزندان آگاهي درستي درباره درآمدها و هزينه‌هاي خانواده ندارند و نمي‌دانند خانواده‌شان با طيف وسيعي از هزينه‌ها روبه‌روست بنابراين فرزندان مدام روي خواست‌ها و نيازهايشان كه عمدتا محصول قياس در مدرسه و جامعه است، پافشاري مي‌كنند و فضاي خانواده را به سمت تنش، درگيري و دعوا سوق مي‌دهند.
اتفاق ديگري كه در اين قبيل خانواده‌ها مي‌افتد و بسيار حائز اهميت است، تصور غلط فرزندان از معيارهاي محبت والدين است. فرزندان در اين خانواده‌ها عمدتا محبت والدين را مشروط به رسيدن به خواسته‌هايشان مي‌كنند؛ به عبارت بهتر آنها اگر بلافاصله به خواسته‌ها و درخواست‌هايشان برسند، دست به اين نتيجه‌گيري مي‌زنند كه: «پس والدين ما را دوست دارند»‌ اما در صورتي كه به اين خواسته‌ها نرسند، تصور مي‌كنند «آنها از ما بدشان مي‌آيد».
اين در حالي است كه در خانواده‌هاي مشاركت جو به دليل اين كه فرزندان در جريان تصميم‌گيري‌ها قرار مي‌گيرند، بخوبي از وضعيت و فضاي اقتصادي ‌ معيشتي خانواده آگاهند و سطح انتظارات و توقعات خود را در سطح هزينه‌ها و درآمدها موازنه مي‌كنند. اتفاق ديگري كه در اين خانواده‌ها مي‌افتد، مستقل بودن محبت والدين از رسيدن به خواسته‌هاي فرزندان است.
در اين خانواده‌ها محبت والدين در ذهن فرزندان مولفه‌اي مجزا از رسيدن آنها به خواسته‌هايشان است بنابر اين وقتي فرزندي در اين خانواده به خواسته‌هايش نمي‌رسد، اولا آن را به كمبود محبت پدر مادر گره نمي‌زند و در گام‌ بعدي به سبب درك و دريافت درستي كه از واقعيت‌هاي خانواده‌اش دارد، فضا را به سمت تنش هدايت نمي‌كند.

برخورد سخاوتمندانه با ديدگاه فرزندان‌
نكته مهم ديگري كه اين مشاور روي آن انگشت مي‌گذارد، وجود فضاي انعطاف‌پذيري در خانواده‌هاي مشاركت جوست؛ به اين معنا كه اگر ديدگاهي ولو از سوي كوچك‌ترين و كم سن و سال‌ترين فرد خانواده ابراز شود، اما درست باشد، پذيرفته مي‌شود. در واقع والدين مشاركت جو به اين ديدگاه بسيار درست رسيده‌اند كه: پذيرفتن نظرات درست كوچك‌ترها نه تنها منافاتي با وظايف مسووليت‌هاي آنها ندارد، بلكه در رشد سالم فرزندان به آنها كمك مي‌كند. البته حرف آخر را والدين مي‌زنند؛ اما اينجا هنر و مديريت پدر مادر و دخالت دادن فرزندان در پروسه تصميم‌گيري بسيار مهم و تاثيرگذار است.
نكته ديگر، دخالت ندادن بيش از حد بازه سني فرزندان در اظهارنظرهايشان است. اين‌گونه نيست كه تصور شود فقط فرزندان بزرگ‌تر حق اظهارنظر يا سهيم شدن در تصميم‌گيري را دارند، چه بسا نظرات فرزندان كوچك خانواده درست‌تر و منطقي‌‌تر باشد، به عبارت ديگر نبايد فضاي تصميم‌گيري به گونه‌اي ايجاد شود كه فرزندان كوچك احساس كنند ديدگاه‌هايشان كم‌ترين تاثيري در تصميم‌هاي خانواده ندارد، چرا كه آنها را به سمت انزوا مي‌كشاند.
به هر حال يكي از پايه‌هاي رشد شخصيتي كودكان به وجود آوردن فضاي آزادي براي اظهارنظر و طرح ديدگاه‌‌هاي آنهاست. مسلما والدين بايد به شكلي كاملا جدي به نظرات فرزندانشان توجه و با استدلال و منطقي كه از سوي كودك پذيرفتني است، اين نظرات را تحليل كنند.

 
 

حوادث، عامل اصلي از دست رفتن عمر جوانان است‌
ازدواج، اولويت چهارم جوانان ايراني
چقدر به اهميت رنگ‌ها در شكل‌بخشي به افكارمان آگاهيم؟

 
   
 
 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار