 |
توصيه روز |
 |
 |
:: بازار کامپيوتر :: |
 |
|
:: نکته آموزشی :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|
|
تا علم پيشرفت نکند، سياست توخالی خواهد بود
|
| | |
 | دکتر مهری که يکي از چهرههای برگزيده همايش چهرههای ماندگار نيز هست، دکترای رياضیاش را در آمريکا گرفته و در همانجا هم مشغول تدريس در دانشگاه شد. | هموطن - شکوفه آذر - دکتر بهمن مهری، متولد 1314، با اينکه در اصفهان متولد شده است، اصالتا گيلانی است و لهجه گيلانی هم دارد. 37 سال سابقه تدريس دارد و هنوز هم در دانشگاه صنعتی شريف، در رشته تخصصیاش يعنی رياضی، در يکي از اتاقهای زيبای اين دانشگاه مینشيند، مقاله مینويسد و به دانشجويان، درس میدهد.
دکتر مهری که يکي از چهرههای برگزيده همايش چهرههای ماندگار نيز هست، دکترای رياضیاش را در آمريکا گرفته و در همانجا هم مشغول تدريس در دانشگاه شد؛ اما در سال 1344به دعوت دکتر محمد علی مجتهدی، مدير بنام دبيرستان البرز و موسس دانشگاه صنعتی شريف، به ايران دعوت شد تا به همراه سه استاد ديگر، نخستين دانشگاه مهندسی ايران را راهاندازی کند.
دکتر مهری که تا کنون 6 عنوان کتاب و 70 مقاله در حوزه «وجود جوابهای تناوبی» و «معادلات ديفرانسيل» نوشته است، میگويد: «شاهد ساخته شدن تک تک ساختمانها و راه اندازی تک تک گروههای آموزشی اين دانشگاه بودهام».
اگرچه آن سالهای دور که دکتر مهری به همراه دکتر پرتوی، انباری و ظهيری، به عنوان اولين استادان اين دانشگاه، در دانشگاهی درس میدادند که تنها ساختمانهای آن يک ساختمان سفيد و يک ساختمان کنار دروازه اصلی، بود؛ اما امروز اين دانشگاه، به شهری تبديل شده است که بزرگان زيادی را در دل خود، درس داده. بزرگانی که حالا هر يک جايگاه قابل توجهی را در جهان علم، به خود اختصاص دادهاند.
دکتر مهری دو پسر دارد که يکي از آنها در کانادا، در حال خواندن دکترای اديان است و ديگری مهندس کامپيوتر در ژاپن است. دکتر بهمن مهری هم اکنون در کنار همسرش در ميرداماد، زندگی میکند.
چه شد که شما به عنوان يکي از چهار استاد اوليه اين دانشگاه، انتخاب شديد؟
شايد بهتر باشد که اول بگويم که چه شد، دانشگاه صنعتی شريف به وسيله دکتر مجتهدی راهاندازی شد، تا بعد از خودم بگويم. اولين کارخانه ذوبآهن توسط روسها در اصفهان ساخته شد. در آن زمان گفته میشد که برای راه اندازی و اداره اين کارخانه بايد دانشجويان ايرانی متولوژی، داشته باشيم؛ اما روسها اينطور قرارداد بسته بودند که مهندسها را نيز از کشور خودشان به ايران بياورند. رژيم سابق که علاقهای نداشت اداره اين کارخانه در دست آنها باقی بماند، دستور ساخت دانشگاهی را داد که بتواند از آنجا مهندسان متولوژی به اجتماع تحويل بدهد. در ابتدا قرار شده بود که اين دانشگاه در اصفهان ساخته شود؛ اما شاه چون به شخصه چندان اصفهان را نمیشناخت، دستور داد که اين دانشگاه در تهران ساخته شود. آن زمان که دکتر مجتهدی مدير دبيرستان البرز بود، فرد بسيار شناخته شده ای بود. به اعتقاد من او يکي از کسانی است که برای پيشرفت علم در ايران، زحمت زيادی کشيد. ساخت اين دانشگاه به دکتر مجتهدی محول شد و دانشگاه در مدت يک سال ساخته شد و در سال 1345 اولين سری دانشجويان خود را گرفت. من با دکتر مجتهدی از طرف خانواده مادری، نسبتی هم داريم. ايشان با من تماس گرفتند و گفتند که در حال راهاندازی دانشگاهی با اين خصوصيات هستيم، تو حاضری که به ايران برگردی و در اينجا تدريس کنی؟ گفتم: «بالای سر». زود به ايران برگشتم.
زمين دانشگاه چطور انتخاب شد؟
خيلي از ثروتمندان آن زمان تهران، پيش دکتر مجتهدی آمدند و گفتند که در زمين ما که فلان جا است، اين دانشگاه را بساز. آنها میخواستند که با ساخته شدن دانشگاه در زمين آنها، بقيه زمينهای آنها در اطراف دانشگاه، قيمت پيدا کند؛ اما مجتهدی اين کار را نکرد تا اينکه هويدا، اين زمين را به او نشان داد. دکتر مجتهدی برای ساختن دانشگاه در اين زمين، علاقه نشان داد چون زمين دولتی بود و بابت آن پولی پرداخته نمیشد. بالاخره دانشگاه در اينجا ساخته شد و من همراه با سه استاد ديگر، دانشگاه را راهاندازی کرديم.
آن سه استاد ديگر چه کسانی بودند؟
آقای دکتر فيروز پرتوی بودند که دکترای فيزيک داشتند. او حالا در آمريکا است و ديگر به ايران برنمیگردد. دکتر حسين انباری، يکي ديگر از ما چهار نفر بود. او دکترای برق داشت. نفر سوم، دکتر محسن ظهير نام داشت.
از اول هم قرار بر اين بود که در اين دانشگاه همه رشتههای صنعتی تدريس شود؟
نه خود دکتر مجتهدی تصميم داشت که فقط اين دانشگاه، دانشگاه فنی باشد و فقط مهندس تحويل جامعه دهد؛ اما من و دکتر پرتوی پيش او رفتيم و در همين ساختمان کنار در که حالا دبيرخانه شده، جمع شديم و گفتيم که بهتر است رشتههای علوم مانند رياضی، فيزيک و شيمیهم در دانشگاه تدريس شود. دکتر مجتهدی هم پذيرفت. اولين دوری که اين دانشگاه، دانشجو گرفت، 400 نفر بود.
دکتر مجتهدی بيشتر از يک سال، رئيس دانشگاه باقی نماند، بعد از ايشان، چه کسانی رئيس دانشگاه شدند؟
بله، خود دکتر مجتهدی بهخاطر دشمنانی که داشت، بيش از يک سال در دانشگاه نماند و به دبيرستان البرز برگشت. البته آن زمان هم که ايشان دانشگاه را راهاندازی کرد، عنوان رياست دانشگاه نداشت. او توليت دانشگاه را به عهده داشت و رئيس دانشگاه، خود شاه محسوب میشد. بعد از دکتر مجتهدی، پروفسور رضا، به عنوان رئيس دانشگاه انتخاب شد؛ اما ايشان هم بيشتر از سه ماه نماند و رئيس دانشگاه تهران شد. در همان زمان انقلاب فرهنگی در سال 1346شد. پس از او دکتر محمد رضا امين، رئيس دانشگاه شد که به نظر من بهترين رئيس اين دانشگاه بعد از دکتر مجتهدی، بود. او هم بعد از انقلاب به آمريکا رفت و در آنجا فوت شد. دکتر امين، دکترای فيزيک بود و برای اين دانشگاه زحمات زيادی کشيد. در مدت 5 سالی که رياست کرد، اساسنامهای دقيق تنظيم کرد که طبق ضوابط آن اين دانشگاه بايد استاد میپذيرفت. هنوز که هنوزه بر اساس همين اساسنامه، دانشگاه صنعتی استاد میپذيرد و حقوق میدهد. در زمان او توسعه دانشگاه شروع شد و دانشکدهها ساخته شد. بعد از دکتر امين، دکتر سيد حسين نصر که فلسفه دان و اسلام شناس بود، رياست دانشگاه را به عهده گرفت؛ اما رشته تخصصی و علاقهشان چيز ديگری بود. پس از او هم ديگرانی آمدند و برای مدتی به صندلی رياست اين دانشگاه تکيه زدند. من اعتقاد دارم که بايد هميشه ياد بزرگان گذشته را زنده نگه داشت زيرا ما با انکار گذشته خودمان، چيزی به خودمان نمیافزاييم. در حقيقت ما روی شانه آنها ايستادهايم. حالا که اين همه سال از زمانی که اين دانشگاه نخستين ساختمانش را ساخت تا به امروز میگذرد، خوشحالم که من هميشه در اين دانشگاه بودهام و شاهد اين هستم که روز به روز، پيشرفت بيشتری میکند. ما از نظر علمینسبت به جهان خيلي قوی نيستيم؛ اما راه درستی را پيش گرفته ايم.
چطور شد که شما در آن سالهای دور به رياضی علاقهمند شديد؟
پدر من در حدود 80، 90 سال پيش در رشت معلم رياضی بود و شاگردان بسيار خوبی تحويل جامعه داد. مثل دکتر ابراهيم پور داوود، پروفسور رضا و دکتر اسدالله آل بويه. چون پدرم از هواخواهان و فعالان نهضت جنگل بود، پس از شکست نهضت، به پدرم هم ديگر اجازه تدريس داده نشد و او را تبعيد کردند. برای همين هر يک از ما خواهرها و برادرها در يک شهر ايران به دنيا آمديم. ظلم و جور در آن سالهای خيلي دور، در رشت زياد بود. مثلا من به ياد دارم فخرالدوله دختر امينالدوله، در رشت يک زندان خصوصی داشت. او زن بسيار بی رحمیبود. خلاصه ما هم از اين شهر به آن شهر رفتيم و من پس از ديپلم، در رشته رياضی و علوم تربيتی درس خواندم. پس از ليسانس دو سال هم در دبيرستانهای تهران که حالا در جنوب تهران واقع هستند، درس دادم. در اين زمان با کمک دکتر محمود مهران، رفتم آمريکا. فوق ليسانسم را در مينوسوتای آمريکا و دکترايم را در دانشگاه ويسکانسن آمريکا گرفتم. بعد در نيويورک و شيکاگو استاد دانشگاه شدم که دکتر مجتهدی به من نامه نوشت و خواست که به ايران برگردم.
گاهی با خودتان فکر نکرديد که اگر به ايران بر نمیگشتيد، برايتان بهتر بود؟
هرگز. شايد اين حرف ديگر خيلي شعار شده باشد؛ اما حقيقت اين است که من خيلي خودم را وابسته به اين خاک میدانم. بعد از انقلاب هم پيش آمد و بارها از ايران خارج شدم اما هميشه با علاقه و ميل زياد به ايران برگشتم. نمیدانم اين چه احساسی است؟ ممکن است که به خيلي چيزها در شرايط حاضر در کشور علاقه نداشته باشم اما من به خود مردم علاقه دارم. من خوشحالم که در ايران و در آمريکا توانستم شاگردان خيلي خوبی تحويل جامعه بدهم. مثلا رئيس دپارتمان فيزيک در آمريکا يک ايرانی با نام دکتر حسامالدين ارفعی است که او شاگرد من بوده است. همين طور دکتر ژاله ديهيم، خانم دکتر اخوان، دکتر بيژن زنگنه و دکتر محمود حصارکی که همگی در آمريکا و ايران مقامهای قابل توجهی دارند، از جمله شاگردان من بودهاند.
شما که از زمان تاسيس نخستين دانشگاه مهندسی، در بطن محيط علمی بودهايد، روند رشد علمیايران را رو به جلو میبينيد؟
صد در صد. در آن زمانی که من در دانشگاه درس میخواندم، اصلا کارهای تحقيقی و پژوهشی در دانشگاه معنی نداشت؛ اما حالا هر دکترايي بايد چند کار تحقيقي داشته باشد تا بتواند به مقام استادی برسد. البته من قبول دارم که در اين مملکت هميشه مسائل سياسی و اجتماعیای پيش آمده است که باعث توقف موقتی يا کند شدن حرکت علم شده است. به قول يکي از همکاران ما با چنگ و دندان وزارت علوم و تحصيلات عاليه را نگه داشتهايم. بعد از انقلاب خيليها رفتند از ايران که من همه آنها را مقصر ارزيابی نمیکنم. در بين آنها، آنها که آنقدر بزرگ شدند که به جهان علم تعلق داشتند و چيزی به جهان علم افزودند، فرقی نمیکرد که در ايران بمانند يا در غرب. اما عده زيادی از استادان بودند که در حد و اندازهای نبودند که سطح علمی آنها به جهان علم، چيزی اضافه کند. آنها رفتند و حرفهای زيادی هم عليه ايران زدند.
من از آن عده استادانی که فکر میکنند چون چند سال بيشتر درس خواندند، بايد زندگی بهتری از ديگران داشته باشند و تا مشکلاتی در جامعه پيش میآيد، فوری قهر میکنند و میروند، خرده میگيرم. البته تاريخ علم ايران زمانی را به ياد میآورد که عدهای میگفتند که اين دانشگاهها به چه دردی میخورد؟ اين دانشگاهها غربی است! اما به هر حال عدهای که در ايران باقی ماندند، اين دانشگاهها را حفظ کردند تا امروز بشنوند که در خاورميانه، مقام علمیايران، مقام سوم يا چهارم است. در مجموع من سطح علمی ايران را با شرايطي که وجود دارد، رو به جلو ارزيابی میکنم.
پس شما برای يک دانشمند، همان رسالتی را قائل هستيد که برای يک روشنفکر؟ يعنی معتقديد که يک عالم يا دانشمند بايد پيشرو جامعه خود باشد؟
آفرين. دقيقا. اين عقيده من است و شايد خيليها با من موافق نباشند. من سياست را برای جامعه جهان سومی، خيلي توخالی میبينم و معتقدم که ما هنوز به جايگاهی نرسيدهايم که سياست در ما عميق شده باشد. يک زمانی از دکتر مجتهدی پرسيدم که چرا در اين زمان که هر کسی به نحوی يک خط سياسی را دنبال میکند، شما سياسی نشدهايد؟ گفت: «لايقش نيستم، پسر! سياست برای خودش علم جدیای است». در کشورهای جهان سوم، مثل ما، بايد علم و معرفت، پيشرفت کند تا اندک اندک، سياست هم پيشرفت کند. هرچقدر دانشگاههای ما بهتر شود، کشور ما بهتر خواهد شد.
| | | | | | |
|
 |
تحليل |
 |
 |
:: اقتصادی :: |
 |
|
:: فناوری اطلاعات :: |
 |
|
:: روی خط جوانی :: |
 |
|
:: ورزش :: |
 |
|
:: فرهنگ و هنر :: |
 |
|
:: حوادث :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|