به گزارش خبرنگار ما، سوم خردادماه سال 82، ماموران نیروی انتظامی قم با تماس تلفنی مردی متوجه شدند جسد پسر جوانی در روستای قلعهزار پیدا شده است. آنها بلافاصله در محل حاضر شدند و تحقیقات خود را آغاز کردند.
ماموران ابتدا جسد پسر جوان را مورد بررسی قرار دادند و یک کارت شناسایی پیدا کردند و سپس جسد را به پزشکی قانونی انتقال دادند.
کارآگاهان در ادامه از روی کارت شناسایی که متعلق به یک آموزشگاه کامپیوتر بود، متوجه شدند نام این جوان اکبر و وی 32 ساله است، اما آنجا که مسیر بررسیهای پلیسی را وارد مرحله تازهای کرد، این بود که ماموران پس از تحقیقات روی کارت شناسایی متوجه شدند اصلا چنین آموزشگاه کامپیوتری وجود ندارد.
آنها پس از پی بردن به این موضوع، برای دست یافتن به سرنخهای تازه، پیرمرد کشاورزی را که جسد مرد جوان را پیدا کرده بود، مورد بازجویی قرار دادند.
این مرد گفت: من در اینجا کشاورز هستم، روز حادثه برای گرفتن آب سر قنات آمده بودم که متوجه بوی بسیار بدی شدم، فکر کردم یک حیوان آن اطراف افتاده است، برای این که بو را از منطقه دور کنم، به دنبال آن گشتم و با جسد این جوان روبهرو شدم و موضوع را به پلیس خبر دادم.
سپس ماموران که به دنبال پیدا کردن سرنخی از خانواده این مرد بودند با بررسی فامیلی اکبر توانستند یکی از اقوام بسیار دور مقتول را در روستای قلعهزار پیدا کنند و سرانجام از این طریق والدین اکبر بعد از چند ماه پیدا شدند.
ماموران در ادامه پدر اکبر را مورد بازجویی قرار دادند، این مرد گفت: پسرم اکبر 32 سال سن داشت و ازدواج نکرده بود، او برای این که زندگی بهتری داشته باشد، از شغل خودش که راننده کامیون بود، دست کشید و تصمیم داشت به ترکیه برود. 17 اردیبهشت ماه بود که از ما خداحافظی کرد و گفت: به ترکیه میرود تا از آنجا به یک کشور اروپایی برود و از آن به بعد ما دیگر از او خبر نداشتیم و فکر میکردیم او در ترکیه است.
تحقیقات محلی
کارآگاهان پس از شنیدن اظهارات پدر اکبر تصمیم گرفتند برای پیدا کردن سرنخی از عاملان این جنایت تحقیقات محلی خود را آغاز کنند.
یکی از اهالی محل در این مرحله از کاوشهای پلیسی گفت: در روستای ما عتیقه و زیرخاکی زیاد است و افراد غریبه بسیار زیاد به اینجا رفت و آمد دارند. دو هفته قبل از پیدا شدن جسد؟ من یک پراید سفید رنگ که 4 سرنشین داشت را اطراف قنات دیدم. حدود ساعت 6 بعداز ظهر بود. فکر کردم آنها برای پیدا کردن زیرخاکی آمدهاند، به همین خاطر اهمیتی ندادم، اما همه آنها آرام نشسته بودند و صحبت میکردند و همین مسئله شک مرا برانگیخت.
یکی دیگر از اهالی محل نیز گفت: چون معمولا افرادی که برای پیدا کردن زیرخاکی میآیند، جوان هستند، بنابراین دیدن یک جوان غریبه در این روستا چندان عجیب نیست، اما حدود 15 روز قبل از پیدا شدن جسد اکبر حدود ساعت 8 شب بود که متوجه یک پراید سفید رنگ شدم. رفتار 3 مردی که داخل آن بودند توجه مرا به خود جلب کرد. این 3 مرد بسیار مضطرب بودند و مدام بر سر هم فریاد میزدند، اما راننده آن به سرعت از محل دور شد.
ماموران با توجه به اظهارات اهالی محل دریافتند پراید سفید رنگی که ساعت 6 بعد از ظهر و 8 شب اطراف قنات دیده شده، یکی است و یکی از 4 سرنشین آن پراید سفید رنگ اکبر بوده که به دست همراهانش با انگیزهای نامعلوم به قتل رسیده و احتمالا دعوای 3 مرد جوان با یکدیگر به خاطر قتل اکبر بوده است.
با این فرضیه تحقیقات ماموران برای پیدا کردن پراید سفید رنگ آغاز شد.
نظریه پزشکی قانونی
در این میان متخصصان پزشکی قانونی در حالی که جسد اکبر را مورد بررسی قرار میدادند، اعلام کردند، وی حدود 15 روز قبل از پیدا شدن جسد به قتل رسیده است. متخصصان پزشکی قانونی همچنین اعلام کردند، ضربات متعدد چاقو که بر بدن پسر جوان وارد شده و خونریزی ناشی از آن علت اصلی مرگ بوده است و ضربهای که به کبد وی اصابت کرده از همه کشندهتر بوده.
پزشکی قانونی در ادامه نظریه خود آورده: آثار خراشیدگی روی بدن مقتول نشاندهنده آن است که وی با قاتل یا قاتلان درگیر شده و قصد مقاومت در برابر آنها را داشته است.
هم اکنون کارآگاهان با توجه به این که اکبر قصد خروج از کشور را داشته و جسدش در منطقهای که آثار باستانی زیادی داشته پیدا شده، احتمال میدهند اکبر با قاچاقچیان اشیای عتیقه در ارتباط بوده یا این که توسط آشنایی به آن منطقه کشیده شده بود.
سرانجام با توجه به حساسیت زیاد پرونده و با توجه به این که اکبر در تهران زندگی میکرده، پرونده به دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و حسینی، بازپرس ویژه قتل تحقیقات خود را برای افشای راز این جنایت آغاز کرد.
این در حالیست که بازپرس حسینی در تحقیقات خود تلفن همراه اکبر را که مهمترین سرنخ این پرونده است، مورد بررسی قرار داده و متوجه شده در آخرین تماس مردی از اکبر خواسته است تا برای راهاندازی یک دستگاه به کارگاهش مراجعه کند.
بنا بر این گزارش، تحقیقات در رابطه با مرگ اکبر ادامه دارد.
|