|
توصيه روز |
|
|
:: بازار کامپيوتر :: |
|
|
:: نکته آموزشی :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
بازیگرانی که نقش را درک میکنند |
| | |
| یکی از نشانههای فیلمهای خوب، بازیهای خوب آن است. حتی فیلمهایی که از بازیگران حرفهای هم استفاده نمیکنند. | یکی از نشانههای فیلمهای خوب، بازیهای خوب آن است. حتی فیلمهایی که از بازیگران حرفهای هم استفاده نمیکنند. مثلا نابازیگران در اثر هدایت درست کارگردان میتوانند بازیهای قابل قبولی از خودشان به نمایش بگذارند که تماشاگر موقع دیدن فیلم، احساس تصنعی بودن نکند. در مورد بازیگران حرفهای سینما قضیه تا حدودی فرق دارد. بازیگران مطرح را نمیشود به طور کامل و صددرصد هدایت کرد و جزیی ترین حرکاتشان را زیرنظر گرفت. هر بازیگر بزرگی، در ارائه نقش، برای خودش سبکی ویژه دارد و کارگردان باید در انتخابش، دقت لازم را داشته باشد تا بازیگری را انتخاب کند که به کار نقش بیاید. گذشته از این،همواره نقشی که در فیلمنامه درست تعریف شده باشد، دست کارگردان و بازیگر را در مرحله اجرا باز میگذارد. یعنی اگر قصه جذاب باشد و شخصیتپردازیها درست و با رعایت اصول دراماتیک باشند، آن وقت دلیلی برای بد بازی کردن باقی نمیماند.
در حال حاضر 4 فیلم مطرح بید مجنون، خیلی دور خیلی نزدیک، به من نگاه کن و سالاد فصل، روی پردههای سینما هستند. هر کدام از این 4 فیلم از چهرههای مطرح بازیگری سینمای ایران سود میجویند. با مرور نقشهای مهم این فیلمها، رابطه فیلمنامه را با اجرای بازیگر بررسی میکنیم؛ این که چارچوب درست و منطقی فیلمنامه، چقدر به بازیگر کمک میکند.
پرویز پرستویی، رویا تیموریان (بید مجنون)
ماجرا مربوط به زندگی مسالمتآمیز یک استاد دانشگاه نابینا و همسرش است. استاد که زندگی آرام و سعادتمندی دارد، پس از انجام عمل جراحی و بهبود چشمانش، به زنی دیگر گرایش پیدا میکند و همین مسئله باعث آزردگی همسرش میشود. به طوری که زن او را ترک میکند و استاد پس از یک دوره کوتاه، دوباره قدرت بیناییاش را از دست میدهد.
مجید مجیدی تا حالا با بازیگران مطرح زیادی کار نکرده بود؛ محمد کاسبی و پریوش نظریه (پدر) رضا ناجی (باران) و حسین محجوب (رنگ خدا). به غیر از این، شخصیت اصلی فیلمهای او را یا کودکان بازی میکردند (بدوک) یا بازیگران آماتور (باران). اما «بیدمجنون» مسیر تازهای است در کارنامه این کارگردان پر افتخار سینمای ایران. او برای اولین بار از بازیگران مطرحی مثل پرویز پرستویی و رویا تیموریان و همچنین آفرین عبیسی و محمود بهرازنیا سود میجوید. پرستویی با این فیلم، یک بار دیگر جایزه بهترین بازیگر سال را از جشنواره فجر دریافت کرد. فیلم «بید مجنون» یک ملودرام اخلاقی است که هم برای تماشاگران نخبه، مایههای عرفانی و مذهبی دارد و هم برای تماشاگران عام یادآور فیلمهای هندی است. از این نظریه بازیگری و چگونگی اجرای نقشها در آن، اهمیتی ویژه دارد. پرستویی استاد ایفای نقشهای غیرمتعارف و عجیب و غریب است. بنابراین او بهترین انتخاب برای بازی در نقش استاد نابینایی است که سلامتش را باز میجوید و دوباره بیمار میشود. در جمله تبلیغاتی فیلم نوشته شده: «آخرین بازی برجسته پرویز پرستویی» درست است. به فیلمهای قبلی این بازیگر توجه کنیم و ببینیم که او چه مهارت عجیبی در ایفای نقشهای دشوار دارد: لیلی با من است، آژانس شیشهای، مرد عوضی، آدم برفی، کافه ترانزیت و... اصلا اگر به بازی این بازیگر، در بیست دقیقه ابتدایی «بید مجنون» دقت کنیم، آن وقت میفهمیم که چرا او بازیگر بزرگی است. مقدمهای که در فیلمنامه، گنجانده شده، تاکیدی است برآرامش حاکم بر یک خانواده. رابطه خوشبخت این افراد در حالی است که مرد این خانواده نمیتواند آنها را ببیند. در این دقایق، شخصیت اصلی، مهربان و دوست داشتنی است. به مرور و پس از بهبودی، او به انحراف کشیده میشود و همین مسئله تماشاگر را از او بیزار میکند. این حالات چندگانه را پرستویی عالی از کار درآورده است کما این که نباید از بازی زیرپوستی و تاثیرگذار رویا تیموریان گذشت. روند یکسان شخصیت او و صبوریاش، ناگهان با رفتن زن و ترک خانه، تاثیر فراوانی بر تماشاگر میگذارد و از زمان غیبت اوست که شخصیت اصلی، رفته رفته سقوط میکند.
مسعود رایگان، الهام حمیدی (خیلی دور خیلی نزدیک)
یک پزشک مجرب و ثروتمند، ناگهان متوجه میشود که پسرش مبتلا به بیماری مغزی بدخیمی است و مدت زیادی به پایان عمر او باقی نمانده است. از این رو برای یافتنش، سفری طولانی را آغاز میکند و در این سفر با آدمهای مختلفی روبهرو میشود.
لزومی ندارد که بازیگران حرفهای، آدمهای حتما شناخته شدهای باشند. برای کسانی که با سینما و اخبار آن بیگانه هستند، مسعود رایگان یک بازیگر تازه کار است، چون تا حالا چهرهاش را ندیدهاند. اما واقعیت این است که او سالها در سوئد زندگی کرده و در آنجا چهره معتبری در عرصه بازیگری سینما و تئاتر به حساب میآید. او با بازی در «خیلی دور خیلی نزدیک» همه را به تحسین واداشت. چهره اصلی این فیلم، اوست؛ یعنی در اکثر صحنهها میبینیمش و فیلم با این شخصیت حرکت میکند و اصلیترین حرف فیلم، تحولات شخصیتی این آدم است. او در مسیر یافتن پسرش، برای مدتی در کاروانسرای یک روستای کویری توقف میکند و در آنجا با دختری روبهرو میشود که پزشک محلی آنجاست. دختر، دکتر را کاملا به جا میآورد و رابطهای دوستانه میان آنها شکل میگیرد. این دوستی البته پرفراز و نشیب است، چون ابتدا دکتر، با دیده تحقیر به دختر جوان نگاه میکند و سپس در مواجهه با برخی اتفاقات، متوجه میشود که واقعیت آنگونه که میپنداشته نیست. دختر آخرین کسی است که دکتر در فیلم با او روبهرو میشود و از این نظر، در مراحل تکاملی شخصیت اصلی، نقش یک فرشته را بازی میکند. ماندن به اجبار دکتر پیش او و قرار گرفتن این دو در موقعیتی که حرفهای اصلیشان را با همدیگر درد و دل میکنند، یکی از احساسیترین صحنه های فیلم است که به لطف بازی مسعود رایگان و الهام حمیدی بسیار خوب از آب درآمده است. هر دو این بازیگران جزو کاندیداهای اصلی دریافت جایزه بهترین بازیگر بودند. ویژگی شخصیت دختر جوان این فیلم، صبوری او همراه با بیتفاوتیاش در قبال رفتار دکتر است. یعنی یک جور شیفتگی، اما در صحنهای که اشاره شد، این رابطه در اوج احساسات و بیان دغدغهها، کاملا جدی و از سر اعتماد به نفس است. دختر در حالی که همیشه جلوی دکتر اصطلاحا کم میآورد و شتابزده میشد، در آخرین جملهاش به او میگوید: "این شما هستید که به کمک احتیاج دارید نه سامان (پسر دکتر)." این چرخش، مثل یک شوک عمل میکند. شوکی که دکتر را به تامل وا میدارد و ما را با جنبههای پیچیده شخصیتی دختر آشنا میکند.
لیلا حاتمی، خسرو شکیبایی (سالاد فصل)
"سالاد فصل" نمونه مناسبتری است برای سنجش بازیها و تشخیص ارتباط آن با فیلمنامه، توجه داشته باشیم که شخصیت دختر پایین شهری (لیلا حاتمی) و پسرخاله پا به سن گذاشتهاش (خسرو شکیبایی)، چون در فیلمنامه خوب پرداخت شده، در نتیجه ما با بازی خوب این دو بازیگر طرف هستیم. از سوی دیگر چون شخصیت مرد پولدار (محمدرضا شریفی نیا) و زن مجنون نما (مهناز افشار) در فیلمنامه پرداخت درستی ندارد، لاجرم بازیگران این نقشها هم نمیتوانند کمکی به باورپذیر شدن آنها بکنند. پسرخاله مسن، مردی سرد و گرم چشیده و به آخر خط رسیدهای است که حاضر است برای دختر خالهاش دست به هر کاری بزند. حتی قتل. از آن طرف، دختر خاله جوان و زیبا خودش را برتر از پسرخالهاش میداند و تلاش میکند تا در ارتباط با یک مرد پولدار، موقعیت مالی بهتری را برای خانواده فقیرش فراهم کند. این رابطه تا پایان فیلم دوام میآورد. اینها به هم نمیرسند و پسرخاله قاتل متواری میشود. دختر جوان که در رابطه با مرد پولدار، فریب خورده، ناگهان متوجه همه اشتباهاتش میشود. مشکل شخصیتی پولدار فیلم با بازی محمدرضا شریفی نیا این است که میان مرموز بودن و لوده بودن سرگردان است. مرموز است چون طبق نقشه پیش میرود و لوده است چون در رفتارش نشانی از هوشمندی و زیرکی دیده نمیشود. زن مجنون نما هم به همین شکل است. یکهو سر و کلهاش پیدا میشود و با جیغ و داد میخواهد به ما بفهماند که آدم خطرناکی است. این دو، بیشتر نماینده دو تیپ مشخص اجتماع هستند تا این که یک شخصیت پر راز و رمز و پیچیده باشند. مثلا دقت کنیم به صحنهای که خسرو شکیبایی در نقش پسرخاله، به شکایت برادر دختر مورد علاقهاش، به سوی او میشتابد و میخواهد زیر مشت و لگدش بگیرد اما در کمال تعجب میبینیم که جلوی او کم میآورد و با او مدارا میکند یا دقت کنیم به بازی دقیق و هوشیارانه لیلا حاتمی در صحنه رستوران، جایی که میخواهد با تقلید رفتارهای بالا شهریها، جهش طبقاتی کند و فاصله بگیرد از محیطی که به آن وابسته است.
لادن مستوفی، فاطمه معتمد آریا (به من نگاه کن)
در این فیلم هم مثل "خیلی دور خیلی نزدیک" با یک شخصیت محوری طرف هستیم. یعنی از اول تا آخر او را دنبال میکنیم و به جز او همه شخصیتها، در حاشیه قرار دارند. گاهی ممکن است در ارتباط میان فیلمنامه و بازیها، نکتههای تازهای مطرح شود. مثل این که تیپ سازی همیشه هم بد نیست. این فیلم با وجودی که تاکید فراوانی روی جنبههای خاص شخصیتی زن دارد اما در نهایت از الگوهای آشنا پیروی میکند و همین مسئله باعث میشود که هیجان چندانی تولید نکند. یعنی انگار تماشاگر میتواند حدس بزند که چه اتفاقاتی قرار است برای او بیافتد. این تیپ سازی یک وجه آموزشی دارد. به این ترتیب که هر تماشاگری پس از دیدن این فیلم، از خودش میپرسد: آیا واقعا همه زنان ترکمن اسیر این محدودیتها هستند. پس فیلم در درجه اول دارد هشدار میدهد. برای تاثیرگذارتر شدن اغراق میکند و برای این که شخصیت اصلیاش باور پذیر بشود، او را میگذارد کنار یک شخصیت دیگر که در واقع قرینه اوست. نقش اصلی را لادن مستوفی به عهده دارد و این نقش قرینه را فاطمه متعمد آریا. لادن مستوفی با وجود بازی خوبش نتوانسته شخصیت زن ترکمن را از یک وجهی بودن و سکون نجات بدهد و در طرف مقابل، شخصیت مربی کاملا یک کاریکاتور است. یعنی اصلا نمیشود رابطه این دو تا را باور کرد و باور کرد که این مربی چنین کارهایی میتواند بکند. در "به من نگاه کن" جذابیت یک قصه سرگرم کننده و پرتعلیق که میتوانست مایههای پلیسی جنایی هم داشته باشد، فدای پیام اجتماعی فیلم شده است.
| | | | | | |
|
|
تحليل |
|
|
:: اقتصادی :: |
|
|
:: فناوری اطلاعات :: |
|
|
:: روی خط جوانی :: |
|
|
:: ورزش :: |
|
|
:: فرهنگ و هنر :: |
|
|
:: حوادث :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|