|
توصيه روز |
|
|
:: بازار کامپيوتر :: |
|
|
:: نکته آموزشی :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
هموطن , چهارشنبه 30 شهريور 1384 |
|
از آن میگریم که بیگناهت میکشند |
| | |
| سقراط حکیم وقتی که حکم شده بود کشته شود، او را به مقتل میبردند. | هزارو یک حکایت-سقراط حکیم وقتی که حکم شده بود کشته شود، او را به مقتل میبردند. زن و شاگردانش در دنبال و اطراف او گریه کنان آمدند. سقراط از زن پرسید چرا گریه میکنی؟ گفت از آن میگریم که مقتول واقع میشوی. گفت مگر دوست داشتی که من قاتل واقع شده باشم. زن گفت از آن میگریم که بی گناهت میکشند.
گفت مگر دوست داشتی که باگناهم بکشند. شاگردان گفتند نعش تو را چه کنیم؟
گفت به صحرا اندازید. گفتند از درندگان ایمن نخواهد ماند.
گفت آن چماق مرا برای دفع آنان در نزدیکی دستم بگذارید.
گفتند در آن وقت تو حس و حرکت نداری تا آنان را دفع کنی.
گفت پس چون حس و حرکت در آن وقت نخواهم داشت از اذیت و آزار آنان هم نیز آسیبی نخواهد بود.
| | | | | | | | |
|
|
تحليل |
|
|
:: اقتصادی :: |
|
|
:: فناوری اطلاعات :: |
|
|
:: روی خط جوانی :: |
|
|
:: ورزش :: |
|
|
:: فرهنگ و هنر :: |
|
|
:: حوادث :: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|