 |
توصيه روز |
 |
 |
:: بازار کامپيوتر :: |
 |
|
:: نکته آموزشی :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|
|
هموطن , سه شنبه 19 مهر 1384 |
|
من مرد طبیبم!
|
| | |
 | جحی در قحط سالی گرسنه به دهی رسید و شنید که رئیس ده رنجور است. | جوامع الحکایات-جحی در قحط سالی گرسنه به دهی رسید و شنید که رئیس ده رنجور است، آنجا رفت گفت من مرد طبیبم. او را پیش رئیس بردند. اتفاقا در خانه ایشان نان میپختند. گفت علاج او آن است که یک من روغن و یک من عسل بیارید؛ عسل و روغن را در کاسه کرد و نانی چند گرم شکست.
یک لقمه بر میداشت و گرد سر بیمار میگردانید و بر دهان خود مینهاد تا تمام بخورد.
گفت امروز آنقدر معالجت تمام باشد تا فردا. چون از خانه بیرون آمد رئیس در حال بمرد. او را گفتند این چه معالجه بود که کردی؟
گفت هیچ مگو؛ شب اگر من آن نمیخوردم پیش از او از گرسنگی میمردم.
| | | | | | | | |
|
 |
تحليل |
 |
 |
:: اقتصادی :: |
 |
|
:: فناوری اطلاعات :: |
 |
|
:: روی خط جوانی :: |
 |
|
:: ورزش :: |
 |
|
:: فرهنگ و هنر :: |
 |
|
:: حوادث :: |
 |
|
|
 |
 |
|
 |
|
|