دوشنبه 16 مهر 1403

 
 
     
 
     
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آگهي درهموطن 
اخبار در موبايل 
آرشيو روزنامه 
تماس با ما 
توصيه روز
:: بازار کامپيوتر ::
معرفی تبلت چهار هسته‌يی شرکت ASUS‎
:: نکته آموزشی ::
چگونه گوشی اورجینال را از تقلبی تشخیص دهیم؟

اخبار داخلی روزی روزگاری نفس بیننده را از حیرت و تحسین بند می‏آورد

 
 

هموطن , جمعه 25 شهريور 1384

نفس بیننده را از حیرت و تحسین بند می‏آورد

 
 

11 سال پیش من و همسرم از زیر همین دروازه گذشته و سفر خود را به سوی اروپا آغاز کرده بودیم.

نفس بیننده را از حیرت و تحسین بند می‏آورد
خاطرات سرکلار مونت اسکرین-شب دومین روز حرکت از مشهد وارد تهران شدم. ابتدا این شهر ر ا نشناختم اما از این بابت احساس تاسفی نداشتم. از دیوارهای کهنه شهر و دروازه عظیم مازندران، با رنگ‏آمیزی دلپذیر آن، اثری بر جای نمانده بود.
11 سال پیش من و همسرم از زیر همین دروازه گذشته و سفر خود را به سوی اروپا آغاز کرده بودیم. به راستی باید گفت که در دامنه جبال پربرف البرز چنان پایتختی برای ایران ساخته‏اند که ارزش آن را داشت انسان برای دیدن آن رنج سفری طولانی را بر خود هموار کند. در چهارراه، سی متری مجسمه بزرگ با شکوه و ابهت هر چه تمام‏تر روی چهار پایه مرمری آن قرار گرفته بود و به سوی مشرق یعنی به طرف خیابانی که بسیار آراسته بود و نام خود او را بدان داده بودند می‏نگریست.
در طول این خیابان چند صد قدم به طرف مشرق جاده‏ای که به شمیران می‏رفت با زیبایی افسون‏کننده خویش در فصل بهار و دو ردیف منظم درخت‏های چنار اطراف که در انتها آن قله پربرف توچال با 13 هزار پا ارتفاع دیده می‏شد، نفس بیننده را از حیرت و تحسین بند می‏آورد.
در مرکز شهر، ساختمان‏های بانک ملی و باشگاه افسران با رنگ‏های قوس و قزح مانند و تشکیلات و تاسیسات بزرگ مرا دچار شگفتی بسیار کرد.
در خیابان‏ها اتومبیل به ندرت دیده می‏شد و تعداد کامیون از اتومبیل هم کمتر بود. حتی در میدان «پیکادلی تهران» یعنی تقاطع استانبول - سعدی که قاعدتا بایستی از لحاظ کثرت وسایط نقلیه، عبور و مرور در آن به دشواری صورت گیرد به ندرت اتومبیلی دیده می‏شد. یک روز صبح در حالی که دوربین فیلمبرداری را به گردن آویخته بودم جلو در بزرگ سفارت انگلیس که در امتداد خیابان فردوسی قرار دارد ایستاده بودم. در سراسر خیابان حتی یک اتومبیل دیده نمی‏شد. تنها دو درشکه به سبک درشکه‏های زمان ملکه ویکتوریا، با طمانینه طول خیابان را طی می‏کردند.
ضمن توقف خود در تهران، یک روز بعدازظهر را با شخصیت مهمی، یعنی وزیر جنگ ایران ژنرال جهانبانی گذراندم. تصادفا وی از دوستان قدیمی من بود و 13 سال پیش در مسابقه چوگان تیم انگلیس و ایران در زابل، قهرمان تیم کشور خویش به شمار می‏رفت. وزیر جنگ مرا به جلالیه در شمال غرب شهر برد تا به تماشای بازی چوگان سرگرم شوم و ضمنا اسب‏های او را ببینم.
روزی که برای تماشای بازی چوگان به جلالیه رفتم از روزهای درخشان فصل بهار بود. برف‏های سلسله جبال البرز در انتهای شمالی میدان سر به آسمان افراشته بود.

 
 

حرف‏هایی که می گویی مناسب حالیه نیست
تو بگو پول، ببین چطور دنیا ساکت می‏شود!
تکلیف شما همین است که دستخط شد

 
   
 
تحليل
:: اقتصادی ::
شارژ اضافی ۱۲۰هزار تومانی «یارانه‌ها» ذخیره نمی‌شود/ نحوه بهره‌مندی از این شارژ
:: فناوری اطلاعات ::
آغاز دور جدید حراج شماره‌های رند همراه اول
:: روی خط جوانی ::
چه زمانی برای اولین بار بگوییم "دوستت دارم"
:: ورزش ::
اراک و قزوین، میزبان بازی‌های ۳ هفته ابتدایی استقلال و پرسپولیس
:: فرهنگ و هنر ::
قلم مقدس به‌دنبال معرفی اسوه برای نسل خبرنگاران است
:: حوادث ::
قتل زن تهرانی در حمام خانه اش / شوهرش تصمیم به مثله کردن جسد داشت که پشیمان شد!

 
     
   
     
     
    ::  تماس با ما  ::  درباره ما  ::  sitemap  ::  آگهي درهموطن  ::
کليهء حقوق متعلق است به روزنامهء هموطن سلام. ۱۳۹۳ - ۱۳۸۳
طراحی و اجرای سايت : شرکت به نگار